بررسی اثر هوش تجاری بر تصمیمات سازمانی

در محيط تجاري در حال تغيير امروز، نياز به اطالعات تجاري سودمند براي سازمان ها نه تنها به منظور كسبموفقيت بلكه براي بقاء حيات مي باشد. با توجه به ناتواني سيستمهاي اطالعاتي مديريت در برآورده كردنانتظارات تصميم گيرندگان سازماني در عرصه رقابت در سال هاي اخير، فن آوري هايي نظير هوش تجاري به يكي از ابزار هاي سازمان هاي پيشرو تبديل شده است.در اين مطالعه ضمن بررسي كليد واژه ها يي در معماري هوش تجاري و بررسي مزاياي آن، به نحوه برخورد و نوع پياده سازي آن پرداخته شده است .همچنين فرايندهايي كه در ساخت سيستم هاي هوش تجاري به كار مي رود را تشريح و در نتيجه گيري، ويژگيهاي سيستم هاي هوش تجاري بررسي شده است. براين اساس ، در مطالعه حاضر ، رويكرد مورد نظر، دو مرحله اصلي را در برمي گيرد، كه از يک تقابل نسبت به يكديگر برخوردارند.

بررسی اثر هوش تجاری بر تصمیمات سازمانی

 مقدمه

هوش تجاري مجموعه اي از نظريات، روشها، فرايندها، معماريها و فناوريهايي است كه براي تبديل داده خام به اطلاعات مفيد و معنادار استفاده ميشود. هوش تجاري مقادير بزرگي از اطلاعات را براي شناسايي و توسعه فرصتهاي جديد بكار ميگيرد. بهره بردن از فرصتهاي جديد و اعمال يک استراتژي اثربخش ميتواند مزيت بازار رقابتي و پايداري بلندمدت به  ارمغان بياورد هوشمندي تجاري به معناي فرآيند افزايش سود سازمان با استفاده از اطالعات موجود در بازار است، بدين ترتيب هوشمندي تجاري نظامهاي مرتبط با داده شامل انبارداده، داده كاوي، تحليل آماري، پيشبيني و پشتيباني از تصميم را به يكديگر مرتبط ميكند. حجم زيادي از دادهها در پايگاه دادهها انباشته و ذخيره ميشوند و روند افزايش آن همچنان ادامه دارد به گونهاي كه دادههاي در دسترس هر سال دو برابر ميشود. تحقيقات انجام يافته نشان از آن دارد كه  2سازمانها امروزه تنها بخش كوچكي از دادههايشان را براي تحليل استفاده مينمايند در يک دهه گذشته تقريباً تمامي سازمانها، سرمايهگذاري هاي بسياري بر روي تكنولوژي اطالعات اعم از نرمافزار انجام داده اند. سازمان ها و شركت ها و محيط پيراموني آنها ،امروزه با سرعت حركت و تغيير ميكنند. اخذ اطالعات صحيح در زمان صحيح اساس، پايه تصميم گيري موفق و چه بسا بقاي سازمان است، اما هميشه شكاف عميقي بين اطالعات مورد نياز مديران تجاري و انبوه دادههايي وجود دارد كه طي عملياتهاي روزمره شركتي در بخشهاي مختلف آن جمعآوري ميشوند. ضمن آنكه برخي اطالعات از خارج از سيستمهاي عملياتي و حتي خارج از سازمان و از طريق اطالعات بازار و رقبا تامين ميگردند. بيشترين بهرهمندي بدست آمده از هوشمندي كسب وكار، امكان دسترسي بيواسطه به دادهها توسط تصميمگيرندگان در تمام سطوح سازمان است. در اين صورت اين افراد قادر خواهند بود كه با دادهها تعامل داشته باشند و آ نها را تحليل كنند و در نتيجه بتوانند كسب وكار را مديريت كنند، كارايي را بهبود بخشند، فرصتها را كشف كنند و كارشان را با بازدهي باال انجام دهند. در ساده ترين حالت، هوشمندي تجاري اطالعاتي راجع به وضع كنوني كسب وكار به مديران تحويل ميدهد. با استفاده از هوشمندي كسب وكار، اطالعات در زمان مناسب و با انعطاف بيشتري در اختيار مديران قرار داده ميشود. تصميمگيرندگان بايد در هر زمان و هر مكان بتوانند بدون نياز به واسطه، به اطالعات مربوطه مراجعه كرده و انواع تحليلهاي مورد نظر خود را ،). در اين ارتباط در اين مطالعه در بخش اول به بررسي مباني نظري تحت عناويني همچون هدفهاي 5 انجام دهند.(چن سيستمهاي هوش تجاري ،ضرورت استفاده از هوش تجاري در سازمانها، نقش هوشمندي در كسب و كار، اهميت استراتژيک هوش تجاري در تصميمات سازمان و عوامل موثر بر هوش تجاري سازمان و در بخش دوم به بررسي روش شناسي ساخت سيستمهاي هوش تجاري با واكاوي مفاهيمي همچون شناسايي و آماده سازي دادهها براي سيستم هوش تجاري، چگونگي طراحي و اجراي سيستم هوش تجاري و مرحله به كارگيري سيستم هوش تجاري و در نهايت در قسمت آخر به جمع بندي موضوع مي پردازيم. 

 1-مبانی نظري 1-2-هدفهاي سيستمهاي هوش تجاري

هوش تجاري(BI ( يک فرايند مبتني بر فناوري است كه به منظور تحليل داده ها براي كمک به مديران ارشد ،مديران مياني  6هوش تجاري و ساير كاربران جهت اتخاذ تصميمات بهينه به كار برده مي شود .شامل مجموعه اي از بزارها، برنامه هاي كاربردي و متدولوژي ها است كه با جمع آوري داده ها از منابع درون سازماني و برون سازماني، داده ها را براي تجزيه و تحليل آماده مي كند و امكان اجراي پرس و جو(Query ( را مهيا مي سازد ،گزارشات و داشبوردها را ايجاد مي كند به نحوي كه اين گزارشات در اختيار تصميم گيران و همين طور كاركنان BPMS قرار گيرد.

از مزاياي استفاده از هوش تجاري مي توان به موارد زير اشاره نمود 

  • بهبود فرايندهاي داخلي 
  • شناسايي فرصت هاي جديد 
  • دستيابي به مزيت هاي رقابتي جديد 


سيستم هاي هوش تجاري(BI ( هم چنين مي توانند به شركت ها در شناسايي روندهاي بازار و مشكالتي كه بايد مورد توجه قرار بگيرند، كمک نمايند .داده هاي هوش تجاري(BI ( مي تواند شامل اطالعات قديمي و يا داده هاي جديدي باشند كه از سيستم هاي منبع داده توليد شده اند و تحليل گران هوش تجاري را قادر به پشتيباني از فرايندهاي تصميم سازي استراتژيک و تاكتيكي مي سازند .در ابتدا، ابزارهاي هوش تجاري توسط تحليلگران داده و ساير متخصصينIT  استفاده مي شدند به صورتي كه آنها تحليل ها را بر روي داده ها اجرا مي كردند و گزارشات را به عنوان نتايج پرس و جو(Query ( براي كاربران كسب و كار توليد مي نمودند(گوشال و  1.پس از آن با توجه به توسعه ابزارهاي خويش خدمت هوش تجاري(BI  كيم) و جستجوي داده ، مديران سازمان و كارمندان نيز در استفاده از ابزارهاي هوش تجاري(BI ( توانمند شدند. 

هوش تجاري(BI ( شامل مجموعه وسيعي از برنامه هاي كاربردي نظير: تحليل هاي موردي و پرس و جو(Query  )، گزارش ساز، پردازشگر تحليلي آنالين(OLAP (، هوش تجاري موبايل، هوش تجاري بالدرنگ، هوش تجاري عملكردي، هوش جاري و سرويس هاي ابري، هوش تجاري متن باز، هوش تجاري اشتراكي و هوش منطقه اي مي باشد. 

تكنولوژي هوش تجاري همچنين شامل نرم افزارهاي بصري سازي داده براي طراحي نمودارها و ساير داده نمايي ها وابزارهايي براي ساخت انواع داشبوردها مي شود. برنامه هاي كاربردي هوش تجاري را مي توان از كمپاني هاي متفاوتي خريداري نمود و يا آنكه به صورت يک پلتفرم مجتمع از يک كمپاني تهيه كرد. 

برنامه هاي هوش تجاري همچنين مي توانند تركيبي از انواع تجزيه و تحليل پيشرفته را ارائه دهند، مانند داده كاوي، تحليل هاي پيشگويانه، متن كاوي، تحليل هاي آماري و تحليل كالن داده ها. در بسياري از موارد، پروژه هاي تجزيه و تحليل پيشرفته بوسيله تيم هاي جداگانه اي از كارشناسان داده، متخصصين آمار، مدل سازان و ساير متخصصين تحليل رهبري و مديريت مي شوند، در حالي كه تيم هوش تجاري بيشتر بر پرس جو ها (Query (و تحليل هاي داده هاي كسب و كار نظارت مي كند. 

داده هاي هوش تجاري معموال در يک انباره داده يا يک داده گاه(mart Data ( كوچكتر كه زير مجموعه اي از اطالعات شركت است ذخيره مي شوند. به عالوه، سيستم هايHadoop  به صورت گسترده به عنوان انباره ها در معماري هاي هوش تجاري و مخصوصا براي داده هاي بدون ساختار، فايل هاي الگ و گونه هاي ديگر كالن داده ها استفاده مي شوند. قبل از آنكه اين سيستم در برنامه هاي كاربردي هوش تجاري استفاده شود، دادههاي خام از منابع مختلف بايستي مجتمع و به وسيله ابزارهاي كيفيت داده بررسي تا از صحت داده هاي تحليلياطمينان حاصل گردد. 

تيم هاي هوش تجاري ،عالوه بر مديران هوش تجاري، به صورت عمومي شامل تركيبي از معماران هوش تجاري ،توسعه دهندگان هوش تجاري، تحليل گران كسب و كار و متخصصين مديريت داده هستند. البته كاربران كسب و كار نيز به عنوان نماينده كسب و كار جهت ايجاد اطمينان از پوشش نيازهاي كسب و كار در فرايند توسعه هوش تجاري ، مشاركت مي كنند .در همين راستا تعداد رو به رشدي از سازمان ها در حال جايگزيني توسعه آبشاري با رويكردهاي هوش تجا ري چابک هستند.اين رويكردها از تكنيک هاي توسعه نرم افزارچابک جهت تقسيم پروژه به بخش هاي كوچكتر و ارايه كاركردهاي جديد به كاربران نهايي به صورت افزايشي و تكرارپذير استفاده مي نمايند. اين نحوه عملكرد، سازمان ها را در زمينه ارايه سريعتر 4002،) 88 توانمندي ها و بهبود روند توسعه هوش تجاري همزمان با تغيير نيازمندي هاي كسب و كار توانمند مي سازد. (راشيد بنابراين هدف از هوش تجاري تفسير آسان حجم زيادي از داده ها با استفاده از مجموعه اي از ابزارها مي باشد .شناسايي فرصت هاي جديد و اجراي موثر يک استراتژي با بينشي عميق، مي تواند مزيت هاي رقابتي جديد و توسعه پايدار را براي سازمان ها به ارمغان آورد. 

به كارگيري تكنيک هاي مرتبط با تجسم داده ها پيشينه تقريبا طول ني دارد. با اين وجود، قدرتمندترين تصاوير نيز گاهي تنها قادر به بيان بخشي و نه تمام، آنچه كه در عمل اتفاق افتاده، هستند. نيازمندي هاي گوناگون سازمان ها و تمايز در ماهيت و پيچيدگي داده هاي آنان، به كارگيري ابزارهاي بصري گوناگون را ايجاب مي كند .تمامي اين نيازمندي ها با ظهور و توسعه روزافزون ابزارهاي تجسم تعاملي جديد قابل پاسخگويي است. توانايي پيش بيني آنچه كه ممكن است يا مي تواند در آينده رخ دهد، قابليتي ضروري در محيط تجاري متغير و رقابتي امروز تلقي مي گردد. به عنوان مثال در حوزه خدمات توليدوساخت، هزينه هاي ناشي از تعميرات و نگهداري و از ازكارافتادگي تجهيزات، با پيش بيني زمان تخميني خرابي تجهيزات قابل كاهش است. همچنين كارشناسان حوزه هاي مختلف مي توانند با بهره گيري خدمات تجزيه تحليل پيشگويانه اثربخشي كمپين هاي بازاريابي را به ميزان زيادي بهبود و در عين حال نرخ ريزش مشتريان را كاهش دهند .اين حوزه از تكنولوژي هاي هوشمندي تجاري بيشترين اخبار و توجهات را در طي ماه هاي اخير به خود اختصاص داده است .تكنيک هاي تجزيه تحليل داده هاي بزرگ مواردي از قبيل پردازش هاي حجيم و موازي و تجزيه تحليل داده هاي ساختارنيافته را شامل مي شود. راهكارهاي "داده هاي بزرگ" رفته رفته به جزء الينفک حوزه هوشمندي تجاري مبدل خواهندشد. اين تكنولوژي ها به سازمان ها در تمركز هرچه بيشتر بر روي منابع حياتي سازمان، برخورداري از انعطاف پذيري و چابكي بيشتر در مواجه با نيازمندي هاي در حال تغيير كسب وكار و نيز كاهش ميزان هزينه هاي سرمايه گذاري كمک شاياني مي كند. 

ممكن است سيستمهاي هوش تجاري، از ديدگاه هاي مختلف مورد تحليل قرار گيرند . سازمانها و تصميم گيرندگان آنها ميبايستي اجراي سيستم هوش تجاري در سازمان را براساس فلسفه و متدولوژي ويژه سازمان انجام دهند.  

فلسفه و متدولوژي متكي بر اطالعات و دانش، ارتباطات گسترده ، اشتراک دانش همراه با رويكرد كل نگر و تحليلي براي فرايندهاي تجاري سازمان است. فرض شده كه سيستمهاي هوش تجاري ، راه حلهايي هستند كه مسئول فراهم ساختن اطالعات و دانش از دادهها بوده، موظف به خلق محيطي براي تصميم گيري اثربخش ،تفكر و اقدام استراتژيک در سازمانها هستند (شكل 4). ارزش سيستمهاي هوش تجاري در تجارت به طور عمده ب راين واقعيت داللت دارد كه چنين سيستمهايي، اطالعاتي را ارائه مي دهند كه ممكن است به عنوان پايه اي براي ايجاد و تغييرات اساسي در يک شركت خاص به كار روند. از اين جمله ميتوان به برقراري زمينههاي جديد براي همكاري، كسب مشتريان جديد ، شناسايي بازارهاي جديد و ارائه محصوالت جديد براي مشتريان اشاره كرد. سيستمهاي هوش تجاري به داليل مختلف ، متفاوت از سيستمهاي اطالعات مديريت مانند،EIS ،DSSوES هستند، نخست به خاطر اينكه دامنه موضوعي وسيعي را دربرمي گيرند و سپس به خاطر تحليلهاي چند متغيريو داده هاي تا حدي ساختاربندي شده از منابع مختلف و ارائه چند بعدي دادهها.در ضمن فرض براين است كه سيستمهاي هوش تجاري ، صرف نظر از سطح سازندگان آن ، تصميم گيري را در تمامي سطوح مديريت ، مورد حمايت قرار مي دهند. در سطحي راهبردي، سيستمهاي هوش تجاري ، امكان تنظيم دقيق هدفها و پيگيري تحقق آنها را فراهم مي سازند . هوش تجاري ، ارائه گزارشهاي مقايسه اي مختلف مانند نتايج حاصل از بررسيهاي تاريخي، سودمندي پيشنهادهاي خاص، اثربخشي مجاري توزيع اطالعات همراه با شبيه سازي نتايج مربوط به توسعه و پيش بيني آينده بر پايه برخي پيش فرضها را ممكن مي سازد. در سطحي تا كتيكي، سيستمهاي هوش تجاري، ممكن است پايه اي را براي تصميم گيري منطبق با مديريت بازار ، مديريت فروش ، مديريت مالي ، مديريت سرمايه و ... به وجود آورند. اين سيستمها اجازه ميدهند كه شركت نسبت به اقدامات آتياش خوشبين بوده و عملكرد تكنولوژيكي، مالي و يا سازمانيش را در جهت تحقق هدفهاي راهبردي شركت و اثربخشي بيشتر آن، اصالح كند. در سطح عملياتي ، سيستمهاي هوش تجاري براي انجام تحليلهاي موردي و پاسخ به پرسشهاي مرتبط با عمليات مداوم بخشها ، برآوردهاي مالي به روز شده ، فروش و همكاري با فروشندگان ، مشتريان و ...  مورد استفاده قرار مي گيرند. 

هوش تجاري يا هوش كسب و كار كه قالب عمده تري را مانند استفادههاي تجاري و غير تجاري (نظامي و غيرانتفاعي) در بر دارد، عبارت است از بُعد وسيعي از كاربردها و تكنولوژي براي جمع آوري داده و دانش جهت زايش پرس و جو در راستاي آناليز بنگاه، براي اتخاذ تصميمات تجاري دقيق و هوشمند. يک هوش تجاري براساس معماري بنگاه تشكيل شده است و در قالب پردازش تحليلي برخط(OLAP ( به تحليل داده هاي تجاري و اتخاذ تصميمات دقيق و هوشمند ميپردازد. هوش تجاري، نه به عنوان يک محصول و نه به عنوان يک سيستم، بلكه به عنوان يک معماري و رويكردي جديد موردنظر است كه البته شامل مجموعه اي از برنامه هاي كاربردي و تحليلي است كه به استناد پايگاههاي داده عملياتي و تحليلي به اخذ و كمک به تصميم گيري براي فعاليتهاي هوشمند تجاري و كسب و كار مي پردازند. اما هوش تجاري از مناظر ديگر: از منظر معماري و فرايند، به هوش تجاري به عنوان يک چارچوب كه عامل افزايش كارايي سازمان و يكپارچگي فرايندها و نهايتا بر فرايندهاي تصميم گيري در سطوح مختلف سازماني متمركز است، نگريسته مي شود. بازار هوش تجاري را ابزاري براي برتري رقابتي و پايشگر و تحليلگر 4000) از نقطه نظر فناوري نيز هوش تجاري يک سيستم هوشمند است كه با پردازش 85 بازار و مشتريان مي داند.(اوليري، دقيق داده ها، نقطه دخالت سخت افزار و نرم افزار در مغز را نشان مي دهد .ولي به بيان ساده تر هوش تجاري چيزي نيست مگر فرايند باالبردن سود دهي سازمان در بازار رقابتي با استفاده هوشمندانه از دادههاي موجود در فرايند تصميم گيري. در صورتي كه مفهوم هوش تجاري بدرستي درک و منتقل نگردد، موجب مي شود تا انتظارات مديران به صورت ناگهاني افزايش يابد و برآورده نشدن اين توقعات مواردي را از جمله سلب اطمينان افراد و بويژه مديران از اين سيستم به دنبال خواهد داشت؛ 

چرا كه هوش تجاري فقط به دنبال كوتاه كردن مسير هاي پرس و جو در داخل اطالعات است و خود مستقال و بدون نياز به اطالعات مناسب قادر به ارائه پيشنهاد يا راهكاري نيست. 

هوش كسب و كار ميتواند در مقاصد كسب و كاري ذيل بكار برود تا در كسب و كار منجر به تحقق ارزش شود :
 
 8.اندازهگيري برنامهاي حاوي سلسله مراتبي از شاخصهاي عملكرد و محک زني (مدل مرجع شاخصها) ايجاد ميكند كه راهبران كسب و كار در جريان اطالعات پيشرفت به سوي اهداف كسب و كار قرار گيرند (مديريت فرايند كسب و كار 4. ) تحليل برنامهاي كه فرايندهاي كمي براي كسب و كار ايجاد ميكند كه بتواند به شناخت تصميمات بهينه دست بيابد و به اكتشاف دانش كسب و كار بپردازد. برنامههاي اين گروه شامل موارد زير ميشوند :دادهكاوي، فرايندكاوي، تحليل آماري، تحليل پيشنگرانه، مدلسازي پيشنگرانه، مدلسازي فرايندهاي كسب و كار ،پردازش وقايع پيچيده تعاملي و تحليل تجويزي 2. .گزارشدهي/گزارشدهي سازماني- برنامههايي كه زيرساختهاي الزم براي گزارشدهي استراتژيک را در خدمت به مديريت استراتژيک كسب و كار انجام ميدهند كه با گزارشدهي عملياتي متفاوت است. اين نوع گزارشها شامل مصورسازي داده ، 87سامانه اطالعات مديريتي وپردازش تحليلي برخط ميشوند 2. .تعامل/ سكوي تعامل- برنامههايي كه از طريق به اشتراک گذاري داده و تبادلاطالعات الكترونيكي، مناطق مختلف (داخل يا بيرون از كسب و كار) را براي انجام كار كنار يكديگر گرد ميآورد 5. .
 
مديريت دانش- برنامههايي كه از طريق استراتژيها و اقداماتشان براي شناخت، خلق، بازنمايي، توزيع و قادر ساختن سازمان به درک بينشها و تجربههايي كه دانش واقعي كسب و كار هستند، سازمانها را تبديل به شركتهايي داده پيشران ميسازند .مديريت دانش به مديريت يادگيري و انطباق تنظيمي منجر میشود. 

1-3- ضرورت استفاده از هوش تجاري در سازمانها 

 همانطور كه از تعاريف متعدد استنباط مي شود، هوش تجاري در قالب هر تعريفي به دنبال افزايش سودآوري سازمان با استفاده از اتخاذ تصميمات هوشمند و دقيق است و به طور اعم مي توان اهداف زير را براي اين رويكرد نوين عنوان كرد: 

1-      تعيين گرايشهاي تجاري سازمان كه موجب مي شود تا سازمان بدون اتالف وقت و هزينه و انرژي در ساير مسيرها به دنبال اهداف كالن و اساسي خود متمركز شود. 

2-      تحليل عميق بازار. 

3-      پيش بيني بازار كه مي تواند قبل از اينكه رقبا سهم بازار خود را توسعه دهند، منافع جديد به وجود آمده در بازار را عايد سازمان كند. 

4-      باالبردن سطح رضايتمندي مشتريان كه مي تواند موجبات استمرار كسب و كار باشد و از دست دادن اين اعتماد و رضايتمندي عواقبي را براي بنگاه به همراه دارد. 

5-      شناسايي مشتريان دائمي كه وفادارند، مي توان با پيگيري رفتار آنان، جهتگيريهاي كالن و استراتژيک را انجام داد. 

6-      تقسيم بندي مشتريان و متعاقبا ايجاد تنوع در روش برخورد با هرگروه از مشتريان 

7-      افزايش كارايي سازمان در امور داخلي و شفاف سازي رويه فرايندهاي كليدي 

8-      استانداردسازي و ايجاد سازگاري بين ساختارهاي سازمان 

9-      تسهيل در تصميم گيري كه جزء اهداف اساسي هوش تجاري محسوب ميشود 

10-   تشخيص زود هنگام خطرات قبل از اينكه سازمان را به مخاطرات جدي بكشاند و شناسايي فرصتهاي كسب و كار قبل از اينكه رقبا آن را تصاحب كنند. 

با توجه به موارد فوق مي توان گفت كه احساس نياز به وجود هوش تجاري در سازمان براي اولين بار در سطوح باالي مديريتي احساس مي شود و از باالي هرم ساختار سازماني به بخشهاي زيرين منتقل مي شود، ولي براي ايجاد آن ميبايست از پايينترين سطوح و اليه ها شروع كرد .مهمترين نياز يک مدير، داشتن اطالعات دقيق براي اتخاذ تصميم درست است. فرايند تصميم گيري مي تواند به سه بخش كلي زير تقسيم شود. با توجه به انواع مختلف تصميم گيري (بر اساس ميزان ساخت يافته بودن آن) هر يک از بخشها اهميت متفاوتي خواهند داشت. 

1-        دسترسي، جمع آوري و پااليش داده ها و اطالعات مورد نياز؛  

2-        پردازش ،تحليل و نتيجه گيري بر اساس دانش 

3-        اعمال نتيجه و نظارت بر پيامدهاي اجراي آن. 

در هر يک از موارد فوق، سازمانهاي قديمي كه از هوش تجاري استفاده نمي كنند، داراي مشكالتي هستند كه اغلب از عواملي چون حجيم بودن داده ها، پيچيدگي در تحليلها و ناتواني در ردگيري نتايج فرايندها و پيامدهاي تصميمات گرفته شده، نشأت مي گيرند. هوش تجاري با كمک به حل مشكالت فوق، به دليل ساختاري كه در سازمان به وجود مي آورد، فرصتهاي جديدي نيز براي رشد سازمان ايجاد مي كند و نه تنها عامل حذف مشكالت است، بلكه با صرفه جويي در زمان و هزينه، شرايط كاري را دگرگون مي سازد. اجزا و مهارت هاي الزم براي ارتقاي هوشمندي كسب و كار براي اينكه يک سيستم با هوش تجاري بدرستي عمل كند، با شناخت موقعيتها كه چهاطالعاتي در اختيار چه افرادي قرار گيرد، بايد روابط بين افراد و اطالعات و روند اجراي پروسه ها بدقت موردبررسي قرار گيرد. 

هوش تجاري در سازمان، كليه كاربران و همينطور روابط بين آنان را در نظر دارد تا زنجيره ارزش بنگاه به كمال پوشش داده شود و فرايندي از قلم نيفتد. براي اجراي هر گونه فرايند بهبود در سازمان مي بايست مهارتهايي خاص آن فرايند ترتيب داده شود كه البته براي فرايندهاي كالن نظير هوشمندي كسب و كار دقت نظر خاصي مورد نياز است. مهارتهاي كسب و كار اعم است از روال كسب و كار و ارتباط با استراتژي سازماني به همراه فرايندهاي دگرگونسازي، كه در تعيين خط مشي سازماني بسيار حائز اهميت است. مهارتهاي فناوري اطالعات كه به صورت فني به مديريت تغيير كمک ميكند و پشتيبان متدولوژي هاي تحليل است نيز مي بايست، در سازمان به حدي كافي موجود باشد. مهارت ديگري باعنوان مهارتهاي تحليلي شامل خالصه سازي تحليل و كاوش و تشريح درست، به اندازه ساير مهارتها قابل مالحظه است كه اين سه نوع مهارت در برخي بنگاهها داراي يک مركز تالقي هستند كه آن دقيقا مركز ارتقاي هوشمندي كسب و كار تلقي مي شود و هرچه وسيع تر باشد، مسلما هوشمندي كسب و كار در سازمان بيشتر و هرچه كوچكتر باشد هوشمندي در آن كسب و كار كمتر وجود دارد .
 
(شكل 8) البته در برخي از سازمانها كه جزيرهاي عمل ميكنند محدوده هريک از اين مهارت هرچند كه وسيع باشند، ولي هيچ همپوشاني ندارند و مسلما اجراي اينگونه طرحها ( هوش تجاري) در اين سازمانها تعريفي ندارد ،چون شرط اصلي استفاده از فناوري نوين هوش تجاري، كار در محيط رقابتي است و شركتهايي كه به صورت جزيره اي عمل مي كنند، اصوال در اين محيط نمي توانند وارد شوند. 

1-4- نقش هوشمندي در کسب و کار 

اگر سازمان در اليه هاي زيرساختي و تراكنشي خود از فناوري استخراج و انتقال و تبديل داده ها استفاده كند و بستري از هوش تجاري را در تكنولوژي داده كاوي فراهم آورده باشد و همچنين ابزارBI  را مبتني بر فناوري اطالعات و مشتريگرايي به كار گيرد، هوشمندي در اين كسب و كار كارآمد خواهدبود. چنانچه در بسترBI  از استانداردها و برنامه هاي كاربردي، راهبردي، عملياتي، تحليلي نيز استفاده شود، هوشمندي در اين كسب و كار اثربخش است. زماني هوشمندي نقش اهرمي را در كسب و كار به عهده مي گيرد كه عملكرد به دقت ارزيابي شود و فرهنگ سازي در بين كاربران آغاز شده باشد .درنهايت براي تحقق اين هدف مي بايست متودولوژيBI  و مهارتهاي آن در بدنه سازمان مستقر شود .هنگامي كه سازمان به سمت اهداف جهاني سازي با استفاده از مجازي شدن متمايل شود و پا از ساختمانهاي فيزيكي به عرصه مجازي نهاده شود، مي تواند روند اجراي فرايندهاي درون سازمان خود را به حد اعال شفاف و نقش هوشمندي را يک نقش رقابتي سازد، بنابراين با اين نقطه قوت با رقبا به رقابت بپردازد. 

1-5- اهميت استراتژيك هوش تجاري در تصميمات سازمان 

رشد تصميم گيري سازمان معموال بدين ترتيب است كه پايين ترين سطح انجام فعاليتهاي تجاري يک سازمان ،سطح عملياتي است كه فرايند در دفعات باال و معموال به صورت تكراري در رده هاي پايين سازمان انجام مي شود و معموال با حجم كمي از داده ها سر و كار دارند. تصميمات گرفته شده در اين سطوح غالبا در حوزه مسائل ساخت يافته و توسط مديران رده پايين اتخاذ مي شود. نتايج حاصل از اين تصميمات، تاثيرات كوتاه مدت و خرد در سازمان دارند. سطح تاكتيكي در سازمان مربوط به عملياتي است كه در حوزه مديران مياني انجام مي شود. اين عمليات مي تواند شامل پيگيري عمليات در سطح پايين، نحوه انجام آن، گ زارش گيري و نهايتا جمع بندي دادههاي مفيد براي اتخاذ تصميمات ميان مدت سازمان باشد. تصميمات گرفته شده در اين سطح غالبا در حوزه مسائل نيمه ساخت يافته و توسط مديران مياني اتخاذ مي شود و نهايتا باالترين سطح استراتژيک مربوط به تصميم گيريهاي كالن سازمان است كه توسط مديران رده باال اتخاذ ميشود. اين نوع استفادهها در دفعات كم و در دوره هاي طوالني انجام مي شود، اما ممكن است با حجم بااليي از اطالعات و پردازشها همراه باشد. تصميمات گرفته شده در اين سطوح غالبا در حوزه مسائل غير ساخت يافته و توسط مديران ارشد انجاممي شود و نتايج حاصله تاثيرات بلند مدت و كالني در مسير حركت سازمان دارند. كاربرد هوش تجاري در سطحاستراتژيک را مي توان به نوعي براي كمک به افزايش كارايي كلي سازمان و بهينه سازي فرايندها در كنار يكديگر ،در نظر گرفت. اين سيستم ها روي برخي ويژگيهاي مهم مالي و ساير پارامترهاي مهم ديگر در افزايش كارايي سازمان متمركز مي شوند. بديهي است كه سيستم در اين سطوح ميبايست فرايندهاي خارجي سازمان را نيز در بر بگيرد. خصوصيات مختلف برنامههاي كاربردي در مقاطع مختلف سازمان، باعث ايجاد تفاوتهايي در ابزارها ،تكنيک ها و زيرساختهاي مورد نياز براي هر يک از آنها مي شود. استفاده از ابزارهاي تحليلي و هوشمند بيشتر در سطح باال انجام مي شود كه نيازمند پردازشهاي باال با ميزان دسترسي انبوهي از اطالعات در سطوح استراتژيک و تاكتيكي بيشتر از عملياتي است. بخش عملياتي هوش تجاري بيشتر وظيفه جمع آوري اطالعات و ذخيره سازي آنها را در پايگاه داده هاي خصوصي بر عهده دارد. با استفاده از تكنيکهاي تسهيل تصميم گيري هوش تجاري در هر دقيقه، دوهزار صفحه مطلب علمي به حجم اطالعات شبكه اينترنت افزوده ميشود. هر روز بيش از 200 ميليون صفحه در اينترنت فرستاده ميشود و تقريبا 5 سال طول ميكشد كه بتوان مقاالت و مطالب به روز شده در 42 ساعت را به تمامي خواند. بنابراين تمام اطالعات از چنين نرخ رشدي برخوردارند. در بخشهاي تحقيق و توسعه اغلب يک گروه چند نفري شروع به جمع آوري اطالعات مورد نياز ميكنند و شايد اطالعاتي مشابه، اما با نامهاي مختلف را بايگاني كنند و معموال چندين و چند بار در اين گروهها دوباره و چند باره كاري اتفاق ميافتد. در عصري كه زمان، كليد اصلي در تجارت است، شركتها به استفاده از ابزارهاي اطالعاتي روي آو رده اند تا بتوانند اطالعات مورد نظر را بسرعت ازمنابع استخراج كنند هوش تجاري در امر تصميم گيري در سطوح مختلف سازمان بويژه سطوح مديران ارشد با تحليل اطالعات و روشهاي پرس و جو تسهيالت زيادي را فراهم مي كند. 

الزم به ذكر است، صرف وجود تمام اين تكنيک ها در سطح سازمان بدون در نظر داشتن فرهنگ سازمان و رويكرد سيستمي موجود بين كاركنان نميتواند اثبات كننده هوشمندي كسب و كار آن سازمان باشد .به همين علت است كه براي هوش تجاري از كلمات استقرار و پياده سازي استفاده مي كنند نه از كلمه نصب؛ چراكه عواملي ديگر نيز غير از بسته هاي نرم افزاري در درست كار كردن هوش تجاري موثرند و به همين منظور در تعاريف آن را رويكرد معماري نوين ناميده اند، زيرا از ابتداي فرايند تدوين داده ها تا مراحل ذخيره سازي و فراخواني مجدد و استخراج دانش مورد نياز، هوشمندي، رفتار ملموس ميباشد. مواردي مانند زيرساختهاي سازمان و يا فرهنگ سازمان در پيادهسازي هوش تجاري بسيار نقش قابل مالحظه و حساسي را ايفا مي كنند براي موفقيت در استقرار و كارايي يک سيستمBI  در يک سازمان بايد برخي موارد از ريشه هاي فرهنگي سازمان تغيير كند، چون اين موارد در ميزان بهرهوري سيستم هوش تجاري نقش بسزايي خواهند داشت. برخي موارد مانند تلقي سازمان از اطالعات كه به عنوان يكي از مهمترين منابع سازماني محسوب ميشود و نوآوري كه در سازمان بايد بخشي از كار تجاري سازمان تلقي شود و نوع تفكر سازمان در مورد اطالعات و نوآوري مسلما در بستههاي نرمافزاري وجود ندارند، بلكه بايد در البه الي اليههاي زيرساخت سازمان فرهنگ سازي و لحاظ گردند. 

1-6- عوامل موثر بر هوش تجاري سازمان 

همانطور كه يک رويكرد سيستمي دقيق و به روز مانند هوش تجاري مي تواند بر كارايي و عملكرد سازمان تاثيرات زيادي بگذارد، بسياري از عوامل نيز بر ميزان كارايي هوش تجاري سازمان تاثير گذارند، از جمله اين عوامل مي توان به مشتريان، رقبا، شركاي تجاري، محيط اقتصادي و كاركنان داخلي اشاره كرد. با توجه به اين نكته كه هيچ كسب و كاري بدون مشتري معنا ندارد، پايش رفتار مشتريان و مخصوصا شناسايي آنان از حيث دائمي يا موقتي بودن مي تواند در پيش بيني ميزان دقيق عرضه و تنظيم ميزان تقاضا بسيار كارامد واقع شود. بنابراين تكنيکهاي سيستم هاي حمايت تصميمگيري هوشمند(IDSS(  و مديريت ارتباط با مشتري كه در متن معماري هوش تجاري نهفته است، مي توانند روند حركت سازمان را با عقايد و عاليق مشتريان همگام كنند. نداشتن اطالعات كافي در رابطه با مشتريان مانند اينكه: مشتريان واقعي چه كساني هستند؟ اين مشتريان چه كاالهايي و در چه زماني ميخرند؟ چگونه مي توان الگوهاي خريد مشتري را استخراج كرد؟ چگونه ميتوان ميزان وفاداري مشتريرا باال برد؟ معضالت فراواني را در اجراي چنين رويكردهاي نويني به بار خواهد آورد .با توجه به اين منطق كهاگر به هر تحليلگري در قالب سيستم يا سازمان، اطالعات ناقص يا اشتباه وارد شود، خروجي آن هرگز قابل ارزيابي مطلوب نخواهد بود و اگر بهترين ساز و كارها در اختيار افراد نا مناسب قرار گيرد، مطمئنا ضمن كاهش عمر مفيد كاري آنها، كارايي قابل توجهي هم نخواهند داشت، پس با توجه به آثار هوش تجاري بر سازمان بايد بر روي تاثيرات عوامل متعدد داخلي و خارجي سازمان بر هوش تجاري مطالعه كرد تا سازمان با وجود صرف هزينه و زمان هنگفت براي ايجاد تغييرات كلي، در خروجي دچار خسارات جبران ناپذيري نشود؛ چراكه تصميمات اساسي و است راتژيک در سازمانها با بهبود قسمتي از آن بسيار متفاوت است. اين تصميمات استراتژيک روند تفكر و حركت سازمان را به كل تغيير ميدهند و در صورت شكست، رجوع به نقطه اول و اصالح اشتباهات يا تغيير جديد امكان پذير نيست، زيرا تغيير فرهنگ سازماني و نگرش افراد مستلزم برداشتن گامهاي طوالني مدت و برنامهريزي شده است. بنابراين كم تخمين زدن تاثيرات عوامل به نظر كوچک مي تواند پايان يک راه اميدواركننده و روشن را تيره و تار كند. ممكن است سازمانها در مواردي مشابه باشند، ولي هرگز دقيقا عملكرد يكساني نداشته باشند و حتي اگر عملكردشان نيز بسيار به هم مشابه باشد، محيط فعاليت متفاوت يا خاص باشد و با توجه به ساير موارد بايد اينگونه معماريهاي بنيادين را طبق زيرساختها و ويژگيهاي سازمان، طراحي ،برنامهريزي و پياده سازي کرد. 

2- روش شناسی ساخت سيستمهاي هوش تجاري 

ساخت واجراي سيستم هاي هوش تجاري، مستلزم سازمانهايي است كه فرهنگ كار در آنها با اطالعات و فناوريهاي آن هماهنگي داشته باشد. در اين رابطه به موارد زير ميتوان اشاره كرد   :تحقيق مداوم و مستمر درباره نيازهاي اطالعاتي سازمان. (نيازهاي فعلي و آتي 

  • همكاري توأم با اعتماد بهرهگيران سازماني مانند: تصميمگيرندگان و كاركنان عملياتي سازمان با بخشهاي IT و مراكز مديريت دانش 

  • به اشتراک گذاري اطالعات 

  • توانايي در انجام فراتحليلها و استفاده از آنها براي مديريت مناسب 


 .براي پيشنهاد متدولوژي ساخت و اجراي سيستمهاي هوش تجاري،در اين مقاله، از شيوههاي تجاري تجربه شده به وسيله شركتهاي موفق در زمينه ساخت سيستمهاي هوش تجاري بهره گرفته شده است. هر مدل جامعي كه براي اين منظور پيشنهاد شود، ممكن است كه مجموعهاي از دستوركارها و انواعي از الگوها را به سازمانها معرفي كند. مدل مورد نظر، توجه ويژهاي به نقش بهرهگيران نهايي شركت دارد كه در كل چرخه زندگي سيستمهاي هوش تجاري، به طور موثري آن را بكار ميگيرند.

درک درست قدرت تأثير بهره گيران نهايي شركت بر روي عملكرد سيستم هوش تجاري، به ما اجازه ميدهد كه دو مرحله مهم در رويكرد ساخت و اجراي سيستمهاي مورد بحث را پيشنهاد كنيم

ايجاد سيستم هوش تجاري

ه كارگيري سيستم هوش تجاري 

 .خلق سيستم هوش تجاري بيشترين زمان را صرف خودش كرده و اين مرحله مستلزم بهرهگيري از بيشترين منابع مالي و انساني شركت در فرايند كلي چرخه زندگي سيستم هوش تجاري است. ايجاد سيستم هوش تجاري دربرگيرنده مراحل بيشماري ، به ويژه مراحل زيراست 

تعيين اينكه چه كسي عهدهدار اجراي سيستم است. براي مثال تعيين استراتژيهاي توسعه سيستم هوشتجاري 

شناسايي و آمادهسازي منبع داده 

انتخاب ابزارهاي سيستم هوش تجاري 

طراحي و پياده سازي سيستم هوش تجاري 

 كشف و جستجوي نيازهاي اطالعاتي جديد و كاربردهاي ديگر مربوط به سيستم هوش تجاري . 

مرحله به كارگيري سيستم هوش تجاري، به طور برجسته وابسته به درخواستهاي بهره گيران نهايي شركت است. بيشترين نقش در اين مرحله، مربوط به فعاليتهاي ترويج و توسعه سيستم هاي هوش تجاري و تحليل دادهها ميشود .ممكن است كه اين مرحله به چندين مرحله مختلف ، براساس تشخيص بهرهگيران نهايي شركت و بر اساس نيازها و وظايف آنها تقسيم شود .اساساً اين مراحل شامل موارد ذيل است 

تحليلهاي منطقي كه به شناسايي شركاي زنجيره تأمين كمک ميكند 

دستيابي، بازبيني و تحليل واقعيتها 

توسعه گزينههاي مختلف تصميمگيري 

تقسيم و تشريک مساعي 

تغيير در اثر عملكرد شركت. 

2-1- شناسايی و آماده سازي دادهها براي سيستم هوش تجاري 


در مرحله شناسايي و آماده سازي دادهها، تعيين منابع داده كه قرار است از نيازهاي تجاري پشتيباني كند، از جمله اقدامات ضروري است. تعيين و تشخيص منابع، مستلزم شناسايي منابع دروني (منابع دانش و اطالعات ، منابع فناوري اطالعات، بايگانيهاي كاغذي و ...) و منابع بيروني (متمركز بر مشتريان، فروشندگان، سهام داران و غيره ...) همراه با بررسي ميزان قابليت اعتماد منابع و بررسي تغيير شكلهايي است كه در منابع مورد بحث اتفاق ميافتد. تحقق اين مرحله، نيازمند كمک چشمگير تصميمگيرندگان ، كاركنان اجرايي، بخشهاي فناوري اطالعات، دپارتمانهاي مديريت دانش و مشتريان راهبردي است  .در اين مرحله ، ضروري است كه همه سيستمهاي اطالعاتي و بانک هاي داده مورد استفاده يک شركت معين تشخيص داده شوند. هنگام انجام چنين تشخيصي، ضروري است كه چند دستور مهم را در نظر داشته باشيم: 

يافتن دادههايي كه در سيستمهاي اطالعاتي وجود دارند واز ديدگاه تحليلهايي كه انجام گرفتهاند، بياهميت شناخته شدهاند 

يافتن روابط بين دادهها در سيستمهاي اطالعاتي مختلف 

تشريح ساختار منطقي دادههايي كه در سيستم اطالعاتي يافت ميشوند. نه تنها بايد به ساختار آنها توجه زيادي شود، بلكه به رابطه آنها با فرايندهاي تجاري نيز بايد توجه كرد. 

يافتن مكانها يا وضعيتهايي كه در دادهها ايجاد خطا ميكنند. (مثالً  احتمال تناقض بين دادهها 

يافتن محدوديتهاي مربوط به كاربرد سيستم هاي اطالعاتي. (اينكه دادهها به علت منطق نادرست پايگاه منبع نميتوانند خارج از سيستم اطالعات تعريف و بازشناسي شوند) 

2-2- چگونگی طراحی و اجراي سيستم هوش تجاري 


در مرحله طراحي و اجراي سيستم هوش تجاري ، دامنه اي از فعاليتها انجام مي پذيرد. ميزان تالشي كه در اينباره صورت مي گيرد، ارتباط مستقيم با پيچيدگي سيستم و سطح محبوبيت آن دارد؛ هر چند در اكثر موارد ، خلق يک برنامه كاربردي مربوط به هوش تجاري، نيازمند زمان زيادي است . اين مدت زمان، نه تنها صرف طراحي واسط هاي اختصاصي براي برقراري ارتباط بين سيستم هوش تجاري و پايگاه هاي اطالعاتي ديگر مي شود، بلكه شامل اطمينان يافتن از ميزان منطقي بودن و سازگاري برنامه كاربردي هوش تجاري نيز مي شود. 

مرحله مهم ديگري كه در ارتباط با طراحي سيستم هوش تجاري وجود دارد ، ساختن پايگاه دادهاي است كه دو وظيفه مهم را بر عهده دارد : فراهم ساختن مخزني از داده ها كه براي تحليلهاي آتي از آن بهره گرفته مي شود و فراهم سازي پايگاهي براي سيستم هوش تجاري. براي اطمينان يافتن از اينكه يک پايگاه داده به طور منظم براساس داده هاي حاصل از سيستمهاي انتقالي به روز مي شود يا نه ، ضروري است ، مكانيزمهاي ورود داده ايجاد شود. چنين مكانيزمهايي بايد امكان ورود همه داده ها را فراهم كرده، به كاربران اجازه ورود داده هاي اضافي را بدهند تا سيستمهاي منبع از اين راه به مرور غني تر شوند. هرگز اينگونه نيست كه ورود داده هاي اضافي، به سيستمها و مكانيزمهاي منبع ، بار اضافي تحميل كند. مكانيزمهاي انتقال داده به طور همزمان وظيفه كنترل آن را بر عهده دارند كه وظيفهاي در جهت همسانسازي دادهها است. در موارد زيادي، مكانيزمهاي مورد بحث زمينه يافتن ناسازگاريها و خطاها را در مرحله اجرا ، فراهم مي كنند. پايگاه داده ايجاد شده ، بايد پايه اي براي طراحي گزارشها باشد. تهيه چند يا دست كم دو گروه از گزارشها، ضروري است. پيش از اين بايد گزارشهايي كه به گونهاي منظم به وسيله كاربران اصلي به روز رساني شده اند، مشخص شوند. چنين گروهي ، همچنين بايد كاربران متخصصي را پيش بيني كند كه گزارشهايي را براساس نيازهاي خاص، فراهم مي كنند. نوع دوم گزارشها شامل گروهي است كه منتج از نيازهاي ويژه دور از انتظار است كه مربوط به جزييات يافته شده در دادهها است. تجربه نشان مي دهد كه - دير يا زود - شركتها نيازمند بهرهگيري از تحليلهاي چند بعدي هستند ،بدين معني كه پيشنهادها در جهت اجراي هوش تجاري بايد در جهت طرحهاي پردازش تحليلي بهنگام(OLAP  )كه به كاربران اجازه كاوش داده ها و بازبيني داده ها از جنبه هاي مختلف را مي دهد و داده كاوي كه به درک بهتر ساليق و ترجيحات مشتريان و ماهيت چنين ساليقي، زنجيره تامين، اثرهاي جغرافيايي و ... كمک مي كند ، باشد. 

بسته به نوع ويژگيها و نيازهاي سازمانها، تحليلها ممكن است براي مواردي مانند آنچه در پي آمده ، به كار روند 

بررسي قابليت سود بخشي مشتريان و ميزان ارزشمندي دوره سودرساني آنها 

تعيين ميزان اهميت شاخص ها 

بخش بندي 

نظارت و بررسي ميزان وفاداري مشتريان 

بررسي ميزان حمايت مشتريان 

يافتن شباهتها 

بررسي تقلب ها يا كاله برداريها 

بررسي رقابت هاي مربوط به بازاريابي 

 

2-3- مرحله به کارگيري سيستم هوش تجاري 


ين مرحله، نيازمند كاربراني با قوه ابتكار زياد است . منطبق با نيازهاي موجود، كاربران بايد تحليلها و گزارشهاي مورد نظر بانيان سيستم هوش تجاري را فراهم كرده، بتوانند موضوعات مناسب را پيگيري كرده، نتايج به دست آمده را تفسير كنند .تحليلهايي كه از وقايع مختلف صورت مي گي رد ، ممكن است روشهاي چندگانهاي را در حل مسائل مهم و بهينه سازي فعاليتهاي بيشمار ظاهر سازد و اتخاذ تصميم پاياني مستلزم مشاوره مكرر با ديگر كاركنان و تصميم گيرندگان سازماني است .تحليلهاي حاصل از پرسشها و پاسخهايي كه پيشتر اشاره شد ، بايد پوشش دهنده همكاري و ارتباط همه كساني باشد كه در فرايند تصميم گيري شركت ، مشاركت مي كنند. كار مداوم با اطالعات و ابزارها براي تحليل و شناسايي داده ها ، امكان ايجاد تغييرات اساسي در چرخه تصميم گيري را فراهم مي كند. از جمله تغييرات در عملكرد شركت، شامل: مرحله پاياني چرخه ساخت و به كارگيري سيستم هاي هوش تجاري ، بدين معني نيست كه همه مشكالت مربوط به هوش تجاري، ويژه يک شركت معين است .همان گونه كه گفته شد ، چرخه مورد بحث، ماهيتي تكراري دارد، بنابراين از جمله داليل تحليل بيشتر نيازهاي اطالعاتي ، ارزشيابي مجدد راه حلهاي پيشين و تفسير و تبديل آنها ، بهينه سازي و تعديل آنها مي باشد. 

نتیجه گیری 


در اين مقاله سعي بر آن شده است تا با ارائه توان فناوري جديد هوش تجاري و معرفي برخي مزاياي آن و تمركز آن بر تصميمات سازماني - بويژه تصميمات كالن كه توسط مديران رده باال گرفته مي شود - بتوان سختيهاي كسب و كار امروز را تحليل كرد تا توسط ارزيابي و تحليلهاي اين فناوري جديد هوشمند، قبل از اينكه مخاطرات ،سازمان را تهديد كنند و صدمات اقتصادي گزاف آنها مانع از بازار مناسب و باعث كاهش كيفيت عملكرد شود ،آنها را پيش بيني و چاره جويي كرد و همچنين پيش از آنكه فرصتها توسط چشمان ريزبين و دقيق رقبا شناسايي شوند و فرصت رشد و ترقي از سازمان گرفته شود، آنها را به دست آورد كه البته اين اهداف صرفا با اتخاذ تصميمات دقيق و هوشمند و در آمدن از روياي خوش تداوم ابدي شيوه كسب و كار تحقق خواهد يافت. 

انتخاب متدولوژي مناسب براي ط راحي و اجراي سيستم اطالعات ، بايد از راه تصميم هاي قطعي و مسلم صورت پذيرد . در مورد سيستم هاي هوش تجاري، بايد به اين موارد توجه ويژه شود 

سيستم هاي هوش تجاري بايد به سرعت اجرا شوند ، كه اين كار بسيار سخت است زيرا چنين سيستمهايي براي هر شركت خاص مي باشند. هر چند بسته به مولفه هاي موثر در كاهش زمان ساخت هوش تجاري ، در هر پياده سازي، ضروريست كه يک سيستم ويژه منطبق با استلزامات ويژه شركت تعديل و تنظيم شود، براي انتخاب راه حلهاي مناسب درباره سيستم هوش تجاري ، الزم است كه دقت زيادي داشته باشيم 

راه حلهاي هوش تجاري بايد منعطف باشند. به محض وقوع تغييرات تجاري، سازمانها ميبايستي سيستم هاي هوش تجاري را منطبق با شرايط جديد تنظيم كنند 

سيستم هاي هوش تجاري بايد مستقل از طرحهاي زير بنايي سخت افزاري و نرم افزاريشان باشند . از اين رو پيشنهاد شده كه سيستمي كه مي خواهد تحليلهاي چند بعدي ارائه دهد، ميبايستي با پايگاههاي مختلف همكاري كرده، با سيستمهاي عملياتي كه پيشتر آزموده شده و عموميت يافته اند، كار كند. چنين راه حلهايي ،اجازه سازگاري بهتر سيستم مورد بحث را با زير ساخت هاي فناوري اطالعات شركت خواهد داد 

هنگام ايجاد سيستم هاي هوش تجاري ، ضروريست كه به اين واقعيت توجه شود كه سيستمهاي فناوري اطالعات مختلفي در سازمان وجود دارد مانند: (سيستم هاي تبادلي، سيستم برنامه ريزي منابع ساخت(MRP  II )، سيستم برنامه ريزي منابع سازمان 

پيشنهادهاي اجراي سيستم هوش تجاري بايد قابل مقياس گذاري و اندازهگيري باشند. انعطاف پذيري و معماري باز اين سيستمها امكان توسعه آسان آنها را فراهم مي آورد. اين موضوع، به ويژه زماني ضرورت پيدا مي كند كه نيازهاي اطالعاتي جديدي به وجود مي آيد يا مقدار اطالعاتي كه بايد پردازش شود، به طور قابل مالحظه اي افزايش مي يابد 

سيستم هاي هوش تجاري بايد مبتني بر فناوريهاي نوين باشند. ضروريست كه توجه شود، راهحلهاي ارائه شده بوسيله سيستم هاي هوش تجاري توسط منابع نام آشنا در صنعت كامپيوتر فراهم شود . فقط در اين صورت است كه مي توان انتظار اعتبار و روايي فناوريهاي خريداري شده را داشت 

سيستم هاي هوش تجاري ، شانس بزرگي را براي مديريت اثربخش شركت فراهم مي كنند هر چند كه آنها نيازمند كار سخت و زياد كاربران ، طراحان سيستمي و تحليلگران و اطالعات و فرهنگ سازماني قوي است .مهارتهايي، از جمله: شناسايي، مدلبندي (فرايندها و ساختارهاي سازماني) و تسهيم دانش، فقط برخي فاكتورها هستند كه در توسعه منظم سيستمهاي هوش تجاری موثر اند.