بررسی اثر هوش تجاری بر تصمیمات سازمانی

در محيط تجاري در حال تغيير امروز، نياز به اطلاعات تجاري سودمند براي سازمان‌ها نه‌تنها به منظور كسب موفقيت بلكه براي بقا حيات مي‌باشد. با توجه به ناتواني سيستم‌هاي اطلاعاتی مديريت در برآورده كردن انتظارات تصميم گيرندگان سازماني در عرصه رقابت در سال‌هاي اخير، فن آوري هايي نظير هوش تجاري به يكي از ابزارهاي سازمان‌هاي پيشرو تبديل شده است. در اين مطالعه ضمن بررسي كليد واژه‌هايي در معماري هوش تجاري و بررسي مزاياي آن، به نحوه برخورد و نوع پياده سازي آن پرداخته شده است. همچنين فرايندهايي كه در ساخت سيستم‌هاي هوش تجاري به كار مي‌رود را تشريح و در نتيجه‌گيري، ويژگي‌هاي سيستم‌هاي هوش تجاري بررسي شده است. براين اساس، در مطالعه حاضر، رويكرد مورد نظر، دو مرحله اصلي را در برمي‌گيرد، كه از يک تقابل نسبت به يكديگر برخوردارند.

بررسی اثر هوش تجاری بر تصمیمات سازمانی

 مقدمه

هوش تجاري مجموعه‌اي از نظريات، روش‌ها، فرايندها، معماري‌ها و فناوري‌هايي است كه براي تبديل داده خام به اطلاعات مفيد و معنادار استفاده مي‌شود. هوش تجاري مقادير بزرگي از اطلاعات را براي شناسايي و توسعه فرصت‌هاي جديد بكار مي‌گيرد. بهره بردن از فرصت‌هاي جديد و اعمال يک استراتژي اثربخش مي‌تواند مزيت بازار رقابتي و پايداري بلندمدت به  ارمغان بياورد هوشمندي تجاري به معناي فرآيند افزايش سود سازمان با استفاده از اطلاعات موجود در بازار است، بدين ترتيب هوشمندي تجاري نظام‌هاي مرتبط با داده شامل انبارداده، داده كاوي، تحليل آماري، پيش‌بيني و پشتيباني از تصميم را به يكديگر مرتبط مي‌كند. حجم زيادي از داده‌ها در پايگاه داده‌ها انباشته و ذخيره مي‌شوند و روند افزايش آن همچنان ادامه دارد به گونه‌هاي كه داده‌هاي در دسترس هر سال دو برابر مي‌شود. تحقيقات انجام يافته نشان از آن دارد كه  سازمان‌ها امروزه تنها بخش كوچكي از داده‌هايشان را براي تحليل استفاده مي‌نمايند در يک دهه گذشته تقريباً تمامي سازمان‌ها، سرمايه‌گذاري‌هاي بسياري بر روي تكنولوژي اطلاعات اعم از نرم‌افزار انجام داده‌اند. سازمان‌ها و شركت‌ها و محيط پيراموني آنها، امروزه با سرعت حركت و تغيير مي‌كنند. اخذ اطلاعات صحيح در زمان صحيح اساس، پايه تصميم‌گيري موفق و چه بسا بقاي سازمان است، اما هميشه شكاف عميقي بين اطلاعات مورد نياز مديران تجاري و انبوه داده‌هايي وجود دارد كه طي عمليات‌هاي روزمره شركتي در بخش‌هاي مختلف آن جمع‌آوري مي‌شوند. ضمن آنكه برخي اطلاعات از خارج از سيستم‌هاي عملياتي و حتي خارج از سازمان و از طريق اطلاعات بازار و رقبا تامين مي‌گردند. بيشترين بهره‌مندي بدست آمده از هوشمندي كسب‌وكار، امكان دسترسي بي‌واسطه به داده‌ها توسط تصميم‌گيرندگان در تمام سطوح سازمان است. در اين صورت اين افراد قادر خواهند بود كه با داده‌ها تعامل داشته باشند و آ نها را تحليل كنند و در نتيجه بتوانند كسب وكار را مديريت كنند، كارايي را بهبود بخشند، فرصت‌ها را كشف كنند و كارشان را با بازدهي بالا انجام دهند. در ساده‌ترين حالت، هوشمندي تجاري اطلاعاتی راجع به وضع كنوني كسب‌وكار به مديران تحويل مي‌دهد. با استفاده از هوشمندي كسب‌وكار، اطلاعات در زمان مناسب و با انعطاف بيشتري در اختيار مديران قرار داده مي‌شود. تصميم‌گيرندگان بايد در هر زمان و هر مكان بتوانند بدون نياز به واسطه، به اطلاعات مربوطه مراجعه كرده و انواع تحليل‌هاي مورد نظر خود را، در اين ارتباط در اين مطالعه در بخش اول به بررسي مباني نظري تحت عناويني همچون هدف‌هاي  انجام دهند. سيستم‌هاي هوش تجاري ،ضرورت استفاده از هوش تجاري در سازمان‌ها، نقش هوشمندي در كسب و كار، اهميت استراتژيک هوش تجاري در تصميمات سازمان و عوامل موثر بر هوش تجاري سازمان و در بخش دوم به بررسي روش شناسي ساخت سيستم‌هاي هوش تجاري با واكاوي مفاهيمي همچون شناسايي و آماده‌سازي داده‌ها براي سيستم هوش تجاري، چگونگي طراحي و اجراي سيستم هوش تجاري و مرحله به كارگيري سيستم هوش تجاري و در نهايت در قسمت آخر به جمع‌بندي موضوع مي‌پردازيم. 

 1-مبانی نظري 1-2-هدفهاي سيستمهاي هوش تجاري

هوش تجاري (BI) يک فرايند مبتني بر فناوري است كه به منظور تحليل داده‌ها براي كمک به مديران ارشد ،مديران مياني هوش تجاري و ساير كاربران جهت اتخاذ تصميمات بهينه به كار برده مي‌شود .شامل مجموعه‌اي از ابزارها، برنامه‌هاي كاربردي و متدولوژي‌ها است كه با جمع‌آوري داده‌ها از منابع درون‌سازماني و برون‌سازماني، داده‌ها را براي تجزيه و تحليل آماده مي‌كند و امكان اجراي پرس‌وجو (Query) را مهيا مي‌سازد ،گزارشات و داشبوردها را ايجاد مي‌كند به نحوي كه اين گزارشات در اختيار تصميم‌گيران و همين طور كاركنان BPMS قرار گيرد.

از مزاياي استفاده از هوش تجاري مي توان به موارد زير اشاره نمود 

  • بهبود فرايندهاي داخلي 
  • شناسايي فرصت‌هاي جديد 
  • دستيابي به مزيت‌هاي رقابتي جديد 


سيستم‌هاي هوش تجاري (BI) هم‌چنين مي‌توانند به شركت‌ها در شناسايي روندهاي بازار و مشكلاتي كه بايد مورد توجه قرار بگيرند، كمک نمايند .داده‌هاي هوش تجاري(BI‌) مي‌تواند شامل اطلاعات قديمي و يا داده‌هاي جديدي باشند كه از سيستم‌هاي منبع داده توليد شده‌اند و تحليل‌گران هوش تجاري را قادر به پشتيباني از فرايندهاي تصميم سازي استراتژيک و تاكتيكي مي‌سازند .در ابتدا، ابزارهاي هوش تجاري توسط تحليل‌گران داده و ساير متخصصين IT  استفاده مي‌شدند به صورتي كه آنها تحليل‌ها را بر روي داده ها اجرا مي‌كردند و گزارشات را به عنوان نتايج پرس‌وجو (Query) براي كاربران كسب‌وكار توليد مي‌نمودند و  پس از آن با توجه به توسعه ابزارهاي خويش خدمت هوش تجاري (BI) و جستجوي داده ، مديران سازمان و كارمندان نيز در استفاده از ابزارهاي هوش تجاري (BI) توانمند شدند. 

هوش تجاري (BI) شامل مجموعه وسيعي از برنامه‌هاي كاربردي نظير: تحليل‌هاي موردي و پرس‌وجو (Query)، گزارش‌ساز، پردازشگر تحليلي آنلاین (OLAP)، هوش تجاري موبايل، هوش تجاري بالدرنگ، هوش تجاري عملكردي، هوش جاري و سرويس هاي ابري، هوش تجاري متن باز، هوش تجاري اشتراكي و هوش منطقه‌اي مي‌باشد. 

تكنولوژي هوش تجاري همچنين شامل نرم‌افزارهاي بصري‌سازي داده براي طراحي نمودارها و ساير داده نمايي‌ها وابزارهايي براي ساخت انواع داشبوردها مي‌شود. برنامه‌هاي كاربردي هوش تجاري را مي توان از كمپاني‌هاي متفاوتي خريداري نمود و يا آنكه به صورت يک پلتفرم مجتمع از يک كمپاني تهيه كرد. 

برنامه‌هاي هوش تجاري همچنين مي‌توانند تركيبي از انواع تجزيه و تحليل پيشرفته را ارائه دهند، مانند داده‌كاوي، تحليل‌هاي پيشگويانه، متن كاوي، تحليل‌هاي آماري و تحليل كلان داده‌ها. در بسياري از موارد، پروژه‌هاي تجزيه و تحليل پيشرفته به‌وسيله تيم‌هاي جداگانه اي از كارشناسان داده، متخصصين آمار، مدل‌سازان و ساير متخصصين تحليل رهبري و مديريت مي شوند، در حالي كه تيم هوش تجاري بيشتر بر‌ پرس‌وجوها (Query) و تحليل‌هاي داده‌هاي كسب‌وكار نظارت مي‌كند. 

داده‌هاي هوش تجاري معمولاً در يک انباره داده يا يک داده‌گاه (mart Data) كوچك‌تر كه زير مجموعه‌اي از اطلاعات شركت است ذخيره مي‌شوند. به علاوه، سيستم‌هاي Hadoop  به صورت گسترده به عنوان انباره‌ها در معماري‌هاي هوش تجاري و مخصوصا براي داده‌هاي بدون ساختار، فايل هاي الگو و گونه‌هاي ديگر كلان داده‌ها استفاده مي‌شوند. قبل از آنكه اين سيستم در برنامه‌هاي كاربردي هوش تجاري استفاده شود، داده‌هاي خام از منابع مختلف بايستي مجتمع و به وسيله ابزارهاي كيفيت داده بررسي تا از صحت داده‌هاي تحليلي اطمينان حاصل گردد. 

تيم‌هاي هوش تجاري ،عالاوه بر مديران هوش تجاري، به صورت عمومي شامل تركيبي از معماران هوش تجاري ،توسعه دهندگان هوش تجاري، تحليل‌گران كسب‌وكار و متخصصين مديريت داده هستند. البته كاربران كسب‌وكار نيز به عنوان نماينده كسب‌وكار جهت ايجاد اطمينان از پوشش نيازهاي كسب‌وكار در فرايند توسعه هوش تجاري ، مشاركت مي‌كنند .در همين راستا تعداد رو به رشدي از سازمان‌ها در حال جايگزيني توسعه آبشاري با رويكردهاي هوش تجاري چابک هستند. اين رويكردها از تكنيک‌هاي توسعه نرم افزار چابک جهت تقسيم پروژه به بخش‌هاي كوچك‌تر و ارايه كاركردهاي جديد به كاربران نهايي به صورت افزايشي و تكرارپذير استفاده مي‌نمايند. اين نحوه عملكرد، سازمان‌ها را در زمينه ارايه سريع‌تر توانمندي‌ها و بهبود روند توسعه هوش تجاري همزمان با تغيير نيازمندي‌هاي كسب و كار توانمند مي سازد. بنابراين هدف از هوش تجاري تفسير آسان حجم زيادي از داده ها با استفاده از مجموعه‌اي از ابزارها مي باشد .شناسايي فرصت‌هاي جديد و اجراي موثر يک استراتژي با بينشي عميق، مي تواند مزيت‌هاي رقابتي جديد و توسعه پايدار را براي سازمان‌ها به ارمغان آورد. 

به كارگيري تكنيک‌هاي مرتبط با تجسم داده ها پيشينه تقريبا طولاني دارد. با اين وجود، قدرتمندترين تصاوير نيز گاهي تنها قادر به بيان بخشي و نه تمام، آنچه كه در عمل اتفاق افتاده، هستند. نيازمندي‌هاي گوناگون سازمان ها و تمايز در ماهيت و پيچيدگي داده‌هاي آنان، به كارگيري ابزارهاي بصري گوناگون را ايجاب مي‌كند .تمامي اين نيازمندي‌ها با ظهور و توسعه روزافزون ابزارهاي تجسم تعاملي جديد قابل پاسخگويي است. توانايي پيش بيني آنچه كه ممكن است يا مي‌تواند در آينده رخ دهد، قابليتي ضروري در محيط تجاري متغير و رقابتي امروز تلقي مي‌گردد. به عنوان مثال در حوزه خدمات توليدوساخت، هزينه‌هاي ناشي از تعميرات و نگهداري و از ازكارافتادگي تجهيزات، با پيش‌بيني زمان تخميني خرابي تجهيزات قابل كاهش است. همچنين كارشناسان حوزه‌هاي مختلف مي‌توانند با بهره گيري خدمات تجزيه تحليل پيشگويانه اثربخشي كمپين‌هاي بازاريابي را به ميزان زيادي بهبود و در عين حال نرخ ريزش مشتريان را كاهش دهند .اين حوزه از تكنولوژي‌هاي هوشمندي تجاري بيشترين اخبار و توجهات را در طي ماه‌هاي اخير به خود اختصاص داده است .تكنيک‌هاي تجزيه تحليل داده‌هاي بزرگ مواردي از قبيل پردازش‌هاي حجيم و موازي و تجزيه تحليل داده‌هاي ساختارنيافته را شامل مي‌شود. راهكارهاي "داده‌هاي بزرگ" رفته رفته به جزء الينفک حوزه هوشمندي تجاري مبدل خواهندشد. اين تكنولوژي‌ها به سازمان‌ها در تمركز هرچه بيشتر بر روي منابع حياتي سازمان، برخورداري از انعطاف‌پذيري و چابكي بيشتر در مواجه با نيازمندي‌هاي در حال تغيير كسب‌وكار و نيز كاهش ميزان هزينه‌هاي سرمايه گذاري كمک شاياني مي‌كند. 

ممكن است سيستم‌هاي هوش تجاري، از ديدگاه هاي مختلف مورد تحليل قرار گيرند . سازمان‌ها و تصميم گيرندگان آنها مي‌بايستي اجراي سيستم هوش تجاري در سازمان را براساس فلسفه و متدولوژي ويژه سازمان انجام دهند.  

فلسفه و متدولوژي متكي بر اطلاعات و دانش، ارتباطات گسترده ، اشتراک دانش همراه با رويكرد كلی نگر و تحليلي براي فرايندهاي تجاري سازمان است. فرض شده كه سيستم‌هاي هوش تجاري ، راه حل‌هايي هستند كه مسئول فراهم ساختن اطلاعات و دانش از داده‌ها بوده، موظف به خلق محيطي براي تصميم‌گيري اثربخش ،تفكر و اقدام استراتژيک در سازمان‌ها هستند. ارزش سيستم‌هاي هوش تجاري در تجارت به طور عمده براين واقعيت دلالت دارد كه چنين سيستم‌هايي، اطلاعاتی را ارائه مي‌دهند كه ممكن است به عنوان پايه‌اي براي ايجاد و تغييرات اساسي در يک شركت خاص به كار روند. از اين جمله ميتوان به برقراري زمينه‌هاي جديد براي همكاري، كسب مشتريان جديد، شناسايي بازارهاي جديد و ارائه محصولات جديد براي مشتريان اشاره كرد. سيستم‌هاي هوش تجاري به دلایل مختلف ، متفاوت از سيستم‌هاي اطلاعات مديريت مانند،EIS ،DSSوES هستند، نخست به خاطر اينكه دامنه موضوعي وسيعي را دربرمي‌گيرند و سپس به خاطر تحليل‌هاي چند متغيري و داده‌هاي تا حدي ساختاربندي شده از منابع مختلف و ارائه چند بعدي داده‌ها. در ضمن فرض براين است كه سيستم‌هاي هوش تجاري ، صرف نظر از سطح سازندگان آن ، تصميم‌گيري را در تمامي سطوح مديريت، مورد حمايت قرار مي‌دهند. در سطحي راهبردي، سيستم‌هاي هوش تجاري ، امكان تنظيم دقيق هدف‌ها و پيگيري تحقق آنها را فراهم مي‌سازند . هوش تجاري ، ارائه گزارش‌هاي مقايسه‌اي مختلف مانند نتايج حاصل از بررسي‌هاي تاريخي، سودمندي پيشنهادهاي خاص، اثربخشي مجاري توزيع اطلاعات همراه با شبيه سازي نتايج مربوط به توسعه و پيش بيني آينده بر پايه برخي پيش فرض‌ها را ممكن مي‌سازد. در سطحي تاكتيكي، سيستم‌هاي هوش تجاري، ممكن است پايه‌اي را براي تصميم‌گيري منطبق با مديريت بازار ، مديريت فروش ، مديريت مالي ، مديريت سرمايه و ... به وجود آورند. اين سيستم‌ها اجازه ميدهند كه شركت نسبت به اقدامات آتي‌اش خوشبين بوده و عملكرد تكنولوژيكي، مالي و يا سازمانيش را در جهت تحقق هدف‌هاي راهبردي شركت و اثربخشي بيشتر آن، اصالح كند. در سطح عملياتي ، سيستم‌هاي هوش تجاري براي انجام تحليل‌هاي موردي و پاسخ به پرسش‌هاي مرتبط با عمليات مداوم بخش‌ها ، برآوردهاي مالي به‌روز شده ، فروش و همكاري با فروشندگان ، مشتريان و ...  مورد استفاده قرار مي‌گيرند. 

هوش تجاري يا هوش كسب‌وكار كه قالب عمده‌تري را مانند استفاده‌هاي تجاري و غير تجاري (نظامي و غيرانتفاعي) در بر دارد، عبارت است از بُعد وسيعي از كاربردها و تكنولوژي براي جمع آوري داده و دانش جهت افزايش پرس و جو در راستاي آناليز بنگاه، براي اتخاذ تصميمات تجاري دقيق و هوشمند. يک هوش تجاري براساس معماري بنگاه تشكيل شده است و در قالب پردازش تحليلي برخط(OLAP) به تحليل داده‌هاي تجاري و اتخاذ تصميمات دقيق و هوشمند ميپردازد. هوش تجاري، نه به عنوان يک محصول و نه به عنوان يک سيستم، بلكه به عنوان يک معماري و رويكردي جديد موردنظر است كه البته شامل مجموعه اي از برنامه هاي كاربردي و تحليلي است كه به استناد پايگاه‌هاي داده عملياتي و تحليلي به اخذ و كمک به تصميم‌گيري براي فعاليت‌هاي هوشمند تجاري و كسب‌وكار مي‌پردازند. اما هوش تجاري از مناظر ديگر: از منظر معماري و فرايند، به هوش تجاري به عنوان يک چارچوب كه عامل افزايش كارايي سازمان و يكپارچگي فرايندها و نهايتاً بر فرايندهاي تصميم‌گيري در سطوح مختلف سازماني متمركز است، نگريسته مي‌شود. بازار هوش تجاري را ابزاري براي برتري رقابتي و پايشگر و تحليل‌گر از نقطه نظر فناوري نيز هوش تجاري يک سيستم هوشمند است كه با پردازش 85 بازار و مشتريان مي‌داند.(اوليري، دقيق داده ها، نقطه دخالت سخت افزار و نرم افزار در مغز را نشان مي دهد .ولي به بيان ساده تر هوش تجاري چيزي نيست مگر فرايند بالا بردن سود‌دهي سازمان در بازار رقابتي با استفاده هوشمندانه از داده‌هاي موجود در فرايند تصميم‌گيري. در صورتي كه مفهوم هوش تجاري بدرستي درک و منتقل نگردد، موجب مي شود تا انتظارات مديران به صورت ناگهاني افزايش يابد و برآورده نشدن اين توقعات مواردي را از جمله سلب اطمينان افراد و به ويژه مديران از اين سيستم به دنبال خواهد داشت؛ 

چرا كه هوش تجاري فقط به دنبال كوتاه كردن مسير هاي پرس‌وجو در داخل اطلاعات است و خود مستقل و بدون نياز به اطلاعات مناسب قادر به ارائه پيشنهاد يا راهكاري نيست. 

هوش كسب‌وكار ميتواند در مقاصد كسب‌وكاري ذيل بكار برود تا در كسب و كار منجر به تحقق ارزش شود :
 
 8.اندازه‌گيري برنامه‌اي حاوي سلسله مراتبي از شاخص‌هاي عملكرد و محک‌زني (مدل مرجع شاخص‌ها) ايجاد ميكند كه راهبران كسب و كار در جريان اطلاعات پيشرفت به سوي اهداف كسب‌وكار قرار گيرند (مديريت فرايند كسب و كار ) تحليل برنامهاي كه فرايندهاي كمي براي كسب و كار ايجاد ميكند كه بتواند به شناخت تصميمات بهينه دست بيابد و به اكتشاف دانش كسب و كار بپردازد. برنامههاي اين گروه شامل موارد زير ميشوند :دادهكاوي، فرايندكاوي، تحليل آماري، تحليل پيشنگرانه، مدلسازي پيشنگرانه، مدلسازي فرايندهاي كسب و كار ،پردازش وقايع پيچيده تعاملي و تحليل تجويزي گزارش‌دهي/گزارش‌دهي سازماني- برنامه‌هايي كه زيرساخت‌هاي الزام براي گزارش‌دهي استراتژيک را در خدمت به مديريت استراتژيک كسب و كار انجام ميدهند كه با گزارش‌دهي عملياتي متفاوت است. اين نوع گزارش‌ها شامل مصورسازي داده ، سامانه اطلاعات مديريتي وپردازش تحليلي برخط ميشوند تعامل/ سكوي تعامل- برنامههايي كه از طريق به اشتراک گذاري داده و تبادل اطلاعات الكترونيكي، مناطق مختلف (داخل يا بيرون از كسب و كار) را براي انجام كار كنار يكديگر گرد ميآورد .
 
مديريت دانش- برنامه‌هايي كه از طريق استراتژي‌ها و اقداماتشان براي شناخت، خلق، بازنمايي، توزيع و قادر ساختن سازمان به درک بينش‌ها و تجربه‌هايي كه دانش واقعي كسب و كار هستند، سازمان‌ها را تبديل به شركت‌هايي داده پيشران مي‌سازند .مديريت دانش به مديريت يادگيري و انطباق تنظيمي منجر می‌شود. 

1-3- ضرورت استفاده از هوش تجاري در سازمان‌ها 

 همانطور كه از تعاريف متعدد استنباط مي شود، هوش تجاري در قالب هر تعريفي به دنبال افزايش سودآوري سازمان با استفاده از اتخاذ تصميمات هوشمند و دقيق است و به طور اعم مي توان اهداف زير را براي اين رويكرد نوين عنوان كرد: 

1-      تعيين گرايش‌هاي تجاري سازمان كه موجب مي‌شود تا سازمان بدون اتلاف وقت و هزينه و انرژي در ساير مسيرها به دنبال اهداف کلان و اساسي خود متمركز شود. 

2-      تحليل عميق بازار. 

3-      پيش بيني بازار كه مي تواند قبل از اينكه رقبا سهم بازار خود را توسعه دهند، منافع جديد به وجود آمده در بازار را عايد سازمان كند. 

4-      بالا بردن سطح رضايت‌مندي مشتريان كه مي‌تواند موجبات استمرار كسب و كار باشد و از دست دادن اين اعتماد و رضايتمندي عواقبي را براي بنگاه به همراه دارد. 

5-      شناسايي مشتريان دائمي كه وفادارند، مي توان با پيگيري رفتار آنان، جهت‌گيري‌هاي كلان و استراتژيک را انجام داد. 

6-      تقسيم بندي مشتريان و متعاقباً ايجاد تنوع در روش برخورد با هرگروه از مشتريان 

7-      افزايش كارايي سازمان در امور داخلي و شفاف سازي رويه فرايندهاي كليدي 

8-      استانداردسازي و ايجاد سازگاري بين ساختارهاي سازمان 

9-      تسهيل در تصميم‌گيري كه جزء اهداف اساسي هوش تجاري محسوب مي‌شود 

10-   تشخيص زود هنگام خطرات قبل از اينكه سازمان را به مخاطرات جدي بكشاند و شناسايي فرصت‌هاي كسب و كار قبل از اينكه رقبا آن را تصاحب كنند. 

با توجه به موارد فوق مي توان گفت كه احساس نياز به وجود هوش تجاري در سازمان براي اولين بار در سطوح بالایی مديريتي احساس مي شود و از بالای هرم ساختار سازماني به بخش‌هاي زيرين منتقل مي‌شود، ولي براي ايجاد آن مي‌بايست از پايين‌ترين سطوح و لایه‌ها شروع كرد .مهمترين نياز يک مدير، داشتن اطلاعات دقيق براي اتخاذ تصميم درست است. فرايند تصميم گيري مي تواند به سه بخش كلي زير تقسيم شود. با توجه به انواع مختلف تصميم‌گيري (بر اساس ميزان ساخت يافته بودن آن) هر يک از بخش‌ها اهميت متفاوتي خواهند داشت. 

1-        دسترسي، جمع آوري و پالایش داده‌ها و اطلاعات مورد نياز؛  

2-        پردازش ،تحليل و نتيجه گيري بر اساس دانش 

3-        اعمال نتيجه و نظارت بر پيامدهاي اجراي آن. 

در هر يک از موارد فوق، سازمان‌هاي قديمي كه از هوش تجاري استفاده نمي‌كنند، داراي مشكلاتی هستند كه اغلب از عواملي چون حجيم بودن داده‌ها، پيچيدگي در تحليل‌ها و ناتواني در ردگيري نتايج فرايندها و پيامدهاي تصميمات گرفته شده، نشأت مي گيرند. هوش تجاري با كمک به حل مشكلات فوق، به دليل ساختاري كه در سازمان به وجود مي‌آورد، فرصت‌هاي جديدي نيز براي رشد سازمان ايجاد مي‌كند و نه تنها عامل حذف مشكلات است، بلكه با صرفه جويي در زمان و هزينه، شرايط كاري را دگرگون مي‌سازد. اجزا و مهارت‌هاي الزم براي ارتقاي هوشمندي كسب و كار براي اينكه يک سيستم با هوش تجاري بدرستي عمل كند، با شناخت موقعيت‌ها كه چه اطلاعاتي در اختيار چه افرادي قرار گيرد، بايد روابط بين افراد و اطلاعات و روند اجراي پروسه‌ها بدقت موردبررسي قرار گيرد. 

هوش تجاري در سازمان، كليه كاربران و همينطور روابط بين آنان را در نظر دارد تا زنجيره ارزش بنگاه به كمال پوشش داده شود و فرايندي از قلم نيفتد. براي اجراي هر گونه فرايند بهبود در سازمان مي‌بايست مهارت‌هايي خاص آن فرايند ترتيب داده شود كه البته براي فرايندهاي کلان نظير هوشمندي كسب‌وكار دقت نظر خاصي مورد نياز است. مهارت‌هاي كسب و كار اعم است از روال كسب و كار و ارتباط با استراتژي سازماني به همراه فرايندهاي دگرگون‌سازي، كه در تعيين خط مشي سازماني بسيار حائز اهميت است. مهارتهاي فناوري اطالعات كه به صورت فني به مديريت تغيير كمک ميكند و پشتيبان متدولوژي هاي تحليل است نيز مي بايست، در سازمان به حدي كافي موجود باشد. مهارت ديگري باعنوان مهارت‌هاي تحليلي شامل خالصه سازي تحليل و كاوش و تشريح درست، به اندازه ساير مهارت‌ها قابل ملاحظه است كه اين سه نوع مهارت در برخي بنگاه‌ها داراي يک مركز تلاقی هستند كه آن دقيقا مركز ارتقاي هوشمندي كسب و كار تلقي مي شود و هرچه وسيع‌تر باشد، مسلما هوشمندي كسب‌وكار در سازمان بيشتر و هرچه كوچك‌تر باشد هوشمندي در آن كسب‌وكار كمتر وجود دارد .
 
البته در برخي از سازمان‌ها كه جزيرهاي عمل مي‌كنند محدوده هريک از اين مهارت هرچند كه وسيع باشند، ولي هيچ همپوشاني ندارند و مسلما اجراي اينگونه طرح‌ها ( هوش تجاري) در اين سازمان‌ها تعريفي ندارد ،چون شرط اصلي استفاده از فناوري نوين هوش تجاري، كار در محيط رقابتي است و شركت‌هايي كه به صورت جزيره‌اي عمل مي‌كنند، اصوال در اين محيط نمي‌توانند وارد شوند. 

1-4- نقش هوشمندي در کسب و کار 

اگر سازمان در اليه هاي زيرساختي و تراكنشي خود از فناوري استخراج و انتقال و تبديل داده‌ها استفاده كند و بستري از هوش تجاري را در تكنولوژي داده كاوي فراهم آورده باشد و همچنين ابزار (BI) را مبتني بر فناوري اطلاعات و مشتري‌گرايي به كار گيرد، هوشمندي در اين كسب و كار كارآمد خواهدبود. چنانچه در بستر (BI) از استانداردها و برنامه‌هاي كاربردي، راهبردي، عملياتي، تحليلي نيز استفاده شود، هوشمندي در اين كسب و كار اثربخش است. زماني هوشمندي نقش اهرمي را در كسب و كار به عهده مي‌گيرد كه عملكرد به دقت ارزيابي شود و فرهنگ سازي در بين كاربران آغاز شده باشد .درنهايت براي تحقق اين هدف مي‌بايست متودولوژي (BI) و مهارت‌هاي آن در بدنه سازمان مستقر شود .هنگامي كه سازمان به سمت اهداف جهاني سازي با استفاده از مجازي شدن متمايل شود و پا از ساختمان‌هاي فيزيكي به عرصه مجازي نهاده شود، مي‌تواند روند اجراي فرايندهاي درون سازمان خود را به حد اعلا شفاف و نقش هوشمندي را يک نقش رقابتي سازد، بنابراين با اين نقطه قوت با رقبا به رقابت بپردازد. 

1-5- اهميت استراتژيك هوش تجاري در تصميمات سازمان 

رشد تصميم‌گيري سازمان معمولاً بدين ترتيب است كه پايين‌ترين سطح انجام فعاليت‌هاي تجاري يک سازمان، سطح عملياتي است كه فرايند در دفعات بالا و معمولاً به صورت تكراري در رده‌هاي پايين سازمان انجام‌ مي‌شود و معمولاً با حجم كمي از داده ها سر‌وكار دارند. تصميمات گرفته شده در اين سطوح غالبا در حوزه مسائل ساخت يافته و توسط مديران رده پايين اتخاذ مي شود. نتايج حاصل از اين تصميمات، تاثيرات كوتاه مدت و خرد در سازمان دارند. سطح تاكتيكي در سازمان مربوط به عملياتي است كه در حوزه مديران مياني انجام مي شود. اين عمليات مي تواند شامل پيگيري عمليات در سطح پايين، نحوه انجام آن، گزارش گيري و نهايتاً جمع بندي داده‌هاي مفيد براي اتخاذ تصميمات ميان مدت سازمان باشد. تصميمات گرفته شده در اين سطح غالباً در حوزه مسائل نيمه ساخت يافته و توسط مديران مياني اتخاذ مي‌شود و نهايتاً بالاترين سطح استراتژيک مربوط به تصميم‌گيري‌هاي كلان سازمان است كه توسط مديران رده بالا اتخاذ ميشود. اين نوع استفاده‌ها در دفعات كم و در دوره هاي طولاني انجام مي شود، اما ممكن است با حجم بالایی از اطلاعات و پردازش‌ها همراه باشد. تصميمات گرفته شده در اين سطوح غالباً در حوزه مسائل غير ساخت يافته و توسط مديران ارشد انجام مي‌شود و نتايج حاصله تاثيرات بلند مدت و كلانی در مسير حركت سازمان دارند. كاربرد هوش تجاري در سطح استراتژيک را مي‌توان به نوعي براي كمک به افزايش كارايي كلي سازمان و بهينه سازي فرايندها در كنار يكديگر ،در نظر گرفت. اين سيستم‌ها روي برخي ويژگي‌هاي مهم مالي و ساير پارامترهاي مهم ديگر در افزايش كارايي سازمان متمركز مي شوند. بديهي است كه سيستم در اين سطوح مي‌بايست فرايندهاي خارجي سازمان را نيز در بر بگيرد. خصوصيات مختلف برنامه‌هاي كاربردي در مقاطع مختلف سازمان، باعث ايجاد تفاوت‌هايي در ابزارها ،تكنيک ها و زيرساخت‌هاي مورد نياز براي هر يک از آنها مي شود. استفاده از ابزارهاي تحليلي و هوشمند بيشتر در سطح بالا انجام مي شود كه نيازمند پردازش‌هاي بالا با ميزان دسترسي انبوهي از اطلاعات در سطوح استراتژيک و تاكتيكي بيشتر از عملياتي است. بخش عملياتي هوش تجاري بيشتر وظيفه جمع آوري اطلاعات و ذخيره سازي آنها را در پايگاه داده‌هاي خصوصي بر عهده دارد. با استفاده از تكنيک‌هاي تسهيل تصميم گيري هوش تجاري در هر دقيقه، دوهزار صفحه مطلب علمي به حجم اطلاعات شبكه اينترنت افزوده ميشود. هر روز بيش از 200 ميليون صفحه در اينترنت فرستاده ميشود و تقريبا 5 سال طول ميكشد كه بتوان مقالات و مطالب به روز شده در 42 ساعت را به تمامي خواند. بنابراين تمام اطلاعات از چنين نرخ رشدي برخوردارند. در بخش‌هاي تحقيق و توسعه اغلب يک گروه چند نفري شروع به جمع آوري اطلاعات مورد نياز ميكنند و شايد اطلاعاتی مشابه، اما با نام‌هاي مختلف را بايگاني كنند و معمولاً چندين و چند بار در اين گروه‌ها دوباره و چند باره كاري اتفاق ميافتد. در عصري كه زمان، كليد اصلي در تجارت است، شركتها به استفاده از ابزارهاي اطلاعاتی روي آورده‌اند تا بتوانند اطلاعات مورد نظر را به سرعت ازمنابع استخراج كنند هوش تجاري در امر تصميم‌گيري در سطوح مختلف سازمان به‌ويژه سطوح مديران ارشد با تحليل اطلاعات و روش‌هاي پرس و جو تسهیلات زيادي را فراهم مي كند. 

لازم به ذكر است، صرف وجود تمام اين تكنيک ها در سطح سازمان بدون در نظر داشتن فرهنگ سازمان و رويكرد سيستمي موجود بين كاركنان نمي‌تواند اثبات كننده هوشمندي كسب‌وكار آن سازمان باشد .به همين علت است كه براي هوش تجاري از كلمات استقرار و پياده سازي استفاده مي‌كنند نه از كلمه نصب؛ چراكه عواملي ديگر نيز غير از بسته هاي نرم افزاري در درست كار كردن هوش تجاري موثرند و به همين منظور در تعاريف آن را رويكرد معماري نوين ناميده اند، زيرا از ابتداي فرايند تدوين داده‌ها تا مراحل ذخيره‌سازي و فراخواني مجدد و استخراج دانش مورد نياز، هوشمندي، رفتار ملموس مي‌باشد. مواردي مانند زيرساخت‌هاي سازمان و يا فرهنگ سازمان در پياده‌سازي هوش تجاري بسيار نقش قابل ملاحظه و حساسي را ايفا مي‌كنند براي موفقيت در استقرار و كارايي يک سيستم (BI) در يک سازمان بايد برخي موارد از ريشه‌هاي فرهنگي سازمان تغيير كند، چون اين موارد در ميزان بهره‌وري سيستم هوش تجاري نقش بسزايي خواهند داشت. برخي موارد مانند تلقي سازمان از اطلاعات كه به عنوان يكي از مهمترين منابع سازماني محسوب ميشود و نوآوري كه در سازمان بايد بخشي از كار تجاري سازمان تلقي شود و نوع تفكر سازمان در مورد اطلاعات و نوآوري مسلماً در بسته‌هاي نرم‌افزاري وجود ندارند، بلكه بايد در لابه‌لای لایه‌های زيرساخت سازمان فرهنگ سازي و لحاظ گردند. 

1-6- عوامل موثر بر هوش تجاري سازمان 

همانطور كه يک رويكرد سيستمي دقيق و به روز مانند هوش تجاري مي تواند بر كارايي و عملكرد سازمان تاثيرات زيادي بگذارد، بسياري از عوامل نيز بر ميزان كارايي هوش تجاري سازمان تاثير گذارند، از جمله اين عوامل مي توان به مشتريان، رقبا، شركاي تجاري، محيط اقتصادي و كاركنان داخلي اشاره كرد. با توجه به اين نكته كه هيچ كسب و كاري بدون مشتري معنا ندارد، پايش رفتار مشتريان و مخصوصا شناسايي آنان از حيث دائمي يا موقتي بودن مي تواند در پيش بيني ميزان دقيق عرضه و تنظيم ميزان تقاضا بسيار كارامد واقع شود. بنابراين تكنيک‌هاي سيستم‌هاي حمايت تصميمگيري هوشمند ( IDSS ) و مديريت ارتباط با مشتري كه در متن معماري هوش تجاري نهفته است، مي توانند روند حركت سازمان را با عقايد و عاليق مشتريان همگام كنند. نداشتن اطالعات كافي در رابطه با مشتريان مانند اينكه: مشتريان واقعي چه كساني هستند؟ اين مشتريان چه كالاهايي و در چه زماني ميخرند؟ چگونه مي توان الگوهاي خريد مشتري را استخراج كرد؟ چگونه ميتوان ميزان وفاداري مشتريران بالا برد؟ معضلات فراواني را در اجراي چنين رويكردهاي نويني به بار خواهد آورد .با توجه به اين منطق كه اگر به هر تحليل‌گري در قالب سيستم يا سازمان، اطلاعات ناقص يا اشتباه وارد شود، خروجي آن هرگز قابل ارزيابي مطلوب نخواهد بود و اگر بهترين ساز و كارها در اختيار افراد نامناسب قرار گيرد، مطمئناً ضمن كاهش عمر مفيد كاري آن‌ها، كارايي قابل توجهي هم نخواهند داشت، پس با توجه به آثار هوش تجاري بر سازمان بايد بر روي تاثيرات عوامل متعدد داخلي و خارجي سازمان بر هوش تجاري مطالعه كرد تا سازمان با وجود صرف هزينه و زمان هنگفت براي ايجاد تغييرات كلي، در خروجي دچار خسارات جبران‌ناپذيري نشود؛ چراكه تصميمات اساسي و استراتژيک در سازمان‌ها با بهبود قسمتي از آن بسيار متفاوت است. اين تصميمات استراتژيک روند تفكر و حركت سازمان را به كل تغيير ميدهند و در صورت شكست، رجوع به نقطه اول و اصالح اشتباهات يا تغيير جديد امكان پذير نيست، زيرا تغيير فرهنگ سازماني و نگرش افراد مستلزم برداشتن گام‌هاي طولانی مدت و برنامهريزي شده است. بنابراين كم تخمين زدن تاثيرات عوامل به نظر كوچک مي تواند پايان يک راه اميدواركننده و روشن را تيره و تار كند. ممكن است سازمان‌ها در مواردي مشابه باشند، ولي هرگز دقيقا عملكرد يكساني نداشته باشند و حتي اگر عملكردشان نيز بسيار به هم مشابه باشد، محيط فعاليت متفاوت يا خاص باشد و با توجه به ساير موارد بايد اينگونه معماريهاي بنيادين را طبق زيرساخت‌ها و ويژگي‌هاي سازمان، طراحي ،برنامه‌ريزي و پياده سازي کرد. 

2- روش شناسی ساخت سيستمهاي هوش تجاري 

ساخت واجراي سيستم‌هاي هوش تجاري، مستلزم سازمان‌هايي است كه فرهنگ كار در آنها با اطلاعات و فناوري‌هاي آن هماهنگي داشته باشد. در اين رابطه به موارد زير ميتوان اشاره كرد تحقيق مداوم و مستمر درباره نيازهاي اطلاعاتی سازمان. (نيازهاي فعلي و آتي) 

  • همكاري توأم با اعتماد بهرهگيران سازماني مانند: تصميم‌گيرندگان و كاركنان عملياتي سازمان با بخشهاي IT و مراكز مديريت دانش 
  •  
  • به اشتراک گذاري اطالعات 
  •  
  • توانايي در انجام فراتحليل‌ها و استفاده از آنها براي مديريت مناسب 


 .براي پيشنهاد متدولوژي ساخت و اجراي سيستم‌هاي هوش تجاري،در اين مقاله، از شيوه‌هاي تجاري تجربه شده به وسيله شركت‌هاي موفق در زمينه ساخت سيستم‌هاي هوش تجاري بهره گرفته شده است. هر مدل جامعي كه براي اين منظور پيشنهاد شود، ممكن است كه مجموعه‌اي از دستوركارها و انواعي از الگوها را به سازمان‌ها معرفي كند. مدل مورد نظر، توجه ويژهاي به نقش بهره‌گيران نهايي شركت دارد كه در كل چرخه زندگي سيستم‌هاي هوش تجاري، به طور موثري آن را بكار ميگيرند.

درک درست قدرت تأثير بهره گيران نهايي شركت بر روي عملكرد سيستم هوش تجاري، به ما اجازه ميدهد كه دو مرحله مهم در رويكرد ساخت و اجراي سيستمهاي مورد بحث را پيشنهاد كنيم

ايجاد سيستم هوش تجاري

به كارگيري سيستم هوش تجاري 

 خلق سيستم هوش تجاري بيشترين زمان را صرف خودش كرده و اين مرحله مستلزم بهره‌گيري از بيشترين منابع مالي و انساني شركت در فرايند كلي چرخه زندگي سيستم هوش تجاري است. ايجاد سيستم هوش تجاري دربرگيرنده مراحل بي‌شماري ، به ويژه مراحل زيراست.

تعيين اينكه چه كسي عهده‌دار اجراي سيستم است. براي مثال تعيين استراتژي‌هاي توسعه سيستم هوش تجاري 

شناسايي و آماده‌سازي منبع داده 

انتخاب ابزارهاي سيستم هوش تجاري 

طراحي و پياده سازي سيستم هوش تجاري 

 كشف و جستجوي نيازهاي اطلاعاتی جديد و كاربردهاي ديگر مربوط به سيستم هوش تجاري . 

مرحله به كارگيري سيستم هوش تجاري، به طور برجسته وابسته به درخواست‌هاي بهره گيران نهايي شركت است. بيشترين نقش در اين مرحله، مربوط به فعاليت‌هاي ترويج و توسعه سيستم‌هاي هوش تجاري و تحليل داده‌ها ميشود .ممكن است كه اين مرحله به چندين مرحله مختلف ، براساس تشخيص بهره‌گيران نهايي شركت و بر اساس نيازها و وظايف آنها تقسيم شود .اساساً اين مراحل شامل موارد ذيل است 

تحليلهاي منطقي كه به شناسايي شركاي زنجيره تأمين كمک ميكند 

دستيابي، بازبيني و تحليل واقعيت‌ها 

توسعه گزينه‌هاي مختلف تصميم‌گيري 

تقسيم و تشريک مساعي 

تغيير در اثر عملكرد شركت. 

2-1- شناسايی و آماده سازي داده‌ها براي سيستم هوش تجاري 


در مرحله شناسايي و آماده سازي داده‌ها، تعيين منابع داده كه قرار است از نيازهاي تجاري پشتيباني كند، از جمله اقدامات ضروري است. تعيين و تشخيص منابع، مستلزم شناسايي منابع دروني (منابع دانش و اطالعات ، منابع فناوري اطالعات، بايگانيهاي كاغذي و ...) و منابع بيروني (متمركز بر مشتريان، فروشندگان، سهام داران و غيره ...) همراه با بررسي ميزان قابليت اعتماد منابع و بررسي تغيير شكلهايي است كه در منابع مورد بحث اتفاق مي‌افتد. تحقق اين مرحله، نيازمند كمک چشمگير تصميم‌گيرندگان ، كاركنان اجرايي، بخشهاي فناوري اطالعات، دپارتمانهاي مديريت دانش و مشتريان راهبردي است  .در اين مرحله ، ضروري است كه همه سيستم‌هاي اطلاعاتی و بانک‌هاي داده مورد استفاده يک شركت معين تشخيص داده شوند. هنگام انجام چنين تشخيصي، ضروري است كه چند دستور مهم را در نظر داشته باشيم: 

يافتن داده‌هايي كه در سيستم‌هاي اطلاعاتی وجود دارند واز ديدگاه تحليل‌هايي كه انجام گرفته‌اند، بي‌اهميت شناخته شده‌اند 

يافتن روابط بين داده‌ها در سيستم‌هاي اطلاعاتی مختلف 

تشريح ساختار منطقي داده‌هايي كه در سيستم اطلاعاتی يافت ميشوند. نه تنها بايد به ساختار آن‌ها توجه زيادي شود، بلكه به رابطه آنها با فرايندهاي تجاري نيز بايد توجه كرد. 

يافتن مكان‌ها يا وضعيت‌هايي كه در داده‌ها ايجاد خطا ميكنند. (مثلاً احتمال تناقض بين داده‌ها) 

يافتن محدوديت‌هاي مربوط به كاربرد سيستم هاي اطلاعاتی. (اينكه داده‌ها به علت منطق نادرست پايگاه منبع نميتوانند خارج از سيستم اطلاعات تعريف و بازشناسي شوند) 

2-2- چگونگی طراحی و اجراي سيستم هوش تجاري 


در مرحله طراحي و اجراي سيستم هوش تجاري ، دامنه‌اي از فعاليت‌ها انجام مي‌پذيرد. ميزان تلاشی كه در اين‌باره صورت مي‌گيرد، ارتباط مستقيم با پيچيدگي سيستم و سطح محبوبيت آن دارد؛ هر چند در اكثر موارد ، خلق يک برنامه كاربردي مربوط به هوش تجاري، نيازمند زمان زيادي است . اين مدت زمان، نه تنها صرف طراحي واسط‌هاي اختصاصي براي برقراري ارتباط بين سيستم هوش تجاري و پايگاه‌هاي اطلاعاتی ديگر مي‌شود، بلكه شامل اطمينان يافتن از ميزان منطقي بودن و سازگاري برنامه كاربردي هوش تجاري نيز مي شود. 

مرحله مهم ديگري كه در ارتباط با طراحي سيستم هوش تجاري وجود دارد ، ساختن پايگاه دادهاي است كه دو وظيفه مهم را بر عهده دارد : فراهم ساختن مخزني از داده‌ها كه براي تحليل‌هاي آتي از آن بهره گرفته مي‌شود و فراهم سازي پايگاهي براي سيستم هوش تجاري. براي اطمينان يافتن از اينكه يک پايگاه داده به طور منظم براساس داده‌هاي حاصل از سيستم‌هاي انتقالي به روز مي شود يا نه ، ضروري است ، مكانيزم‌هاي ورود داده ايجاد شود. چنين مكانيزم‌هايي بايد امكان ورود همه داده‌ها را فراهم كرده، به كاربران اجازه ورود داده‌هاي اضافي را بدهند تا سيستم‌هاي منبع از اين راه به مرور غني‌تر شوند. هرگز اينگونه نيست كه ورود داده‌هاي اضافي، به سيستم‌ها و مكانيزم‌هاي منبع ، بار اضافي تحميل كند. مكانيزم‌هاي انتقال داده به طور همزمان وظيفه كنترل آن را بر عهده دارند كه وظيفه‌اي در جهت همسان‌سازي داده‌ها است. در موارد زيادي، مكانيزم‌هاي مورد بحث زمينه يافتن ناسازگاري‌ها و خطاها را در مرحله اجرا ، فراهم مي‌كنند. پايگاه داده ايجاد شده ، بايد پايه اي براي طراحي گزارش‌ها باشد. تهيه چند يا دست كم دو گروه از گزارش‌ها، ضروري است. پيش از اين بايد گزارش‌هايي كه به گونه‌اي منظم به وسيله كاربران اصلي به روز رساني شده‌اند، مشخص شوند. چنين گروهي ، همچنين بايد كاربران متخصصي را پيش‌بيني كند كه گزارش‌هايي را براساس نيازهاي خاص، فراهم مي‌كنند. نوع دوم گزارش‌ها شامل گروهي است كه منتج از نيازهاي ويژه دور از انتظار است كه مربوط به جزييات يافته شده در داده‌ها است. تجربه نشان مي دهد كه - دير يا زود - شركت‌ها نيازمند بهره‌گيري از تحليل‌هاي چند بعدي هستند ،بدين معني كه پيشنهادها در جهت اجراي هوش تجاري بايد در جهت طرحهاي پردازش تحليلي بهنگام (OLAP) كه به كاربران اجازه كاوش داده‌ها و بازبيني داده‌ها از جنبه‌هاي مختلف را مي‌دهد و داده كاوي كه به درک بهتر سلایق و ترجيحات مشتريان و ماهيت چنين سلایقی، زنجيره تامين، اثرهاي جغرافيايي و ... كمک مي كند ، باشد. 

بسته به نوع ويژگي‌ها و نيازهاي سازمان‌ها، تحليل‌ها ممكن است براي مواردي مانند آنچه در پي آمده ، به كار روند 

بررسي قابليت سود بخشي مشتريان و ميزان ارزشمندي دوره سودرساني آن‌ها 

تعيين ميزان اهميت شاخص‌ها 

بخش‌بندي 

نظارت و بررسي ميزان وفاداري مشتريان 

بررسي ميزان حمايت مشتريان 

يافتن شباهت‌ها 

بررسي تقلب‌ها يا کلاه برداري‌ها 

بررسي رقابت‌هاي مربوط به بازاريابي 

 

2-3- مرحله به کارگيري سيستم هوش تجاري 


ين مرحله، نيازمند كاربراني با قوه ابتكار زياد است . منطبق با نيازهاي موجود، كاربران بايد تحليل‌ها و گزارش‌هاي مورد نظر بانيان سيستم هوش تجاري را فراهم كرده، بتوانند موضوعات مناسب را پيگيري كرده، نتايج به دست آمده را تفسير كنند .تحليل‌هايي كه از وقايع مختلف صورت ميگيرد ، ممكن است روش‌هاي چندگانه‌هاي را در حل مسائل مهم و بهينه‌سازي فعاليت‌هاي بيشمار ظاهر سازد و اتخاذ تصميم پاياني مستلزم مشاوره مكرر با ديگر كاركنان و تصميم گيرندگان سازماني است .تحليل‌هاي حاصل از پرسش‌ها و پاسخ‌هايي كه پيش‌تر اشاره شد ، بايد پوشش دهنده همكاري و ارتباط همه كساني باشد كه در فرايند تصميم‌گيري شركت ، مشاركت مي‌كنند. كار مداوم با اطلاعات و ابزارها براي تحليل و شناسايي داده‌ها ، امكان ايجاد تغييرات اساسي در چرخه تصميم‌گيري را فراهم مي‌كند. از جمله تغييرات در عملكرد شركت، شامل: مرحله پاياني چرخه ساخت و به كارگيري سيستم‌هاي هوش تجاري ، بدين معني نيست كه همه مشكالت مربوط به هوش تجاري، ويژه يک شركت معين است .همان گونه كه گفته شد ، چرخه مورد بحث، ماهيتي تكراري دارد، بنابراين از جمله دلایل تحليل بيشتر نيازهاي اطلاعاتی ، ارزشيابي مجدد راه‌حل‌هاي پيشين و تفسير و تبديل آن‌ها ، بهينه‌سازي و تعديل آن‌ها مي‌باشد. 

نتیجه‌گیری 


در اين مقاله سعي بر آن شده است تا با ارائه توان فناوري جديد هوش تجاري و معرفي برخي مزاياي آن و تمركز آن بر تصميمات سازماني - بويژه تصميمات كالن كه توسط مديران رده باال گرفته مي شود - بتوان سختيهاي كسب و كار امروز را تحليل كرد تا توسط ارزيابي و تحليلهاي اين فناوري جديد هوشمند، قبل از اينكه مخاطرات ،سازمان را تهديد كنند و صدمات اقتصادي گزاف آنها مانع از بازار مناسب و باعث كاهش كيفيت عملكرد شود ،آنها را پيش بيني و چاره جويي كرد و همچنين پيش از آنكه فرصتها توسط چشمان ريزبين و دقيق رقبا شناسايي شوند و فرصت رشد و ترقي از سازمان گرفته شود، آنها را به دست آورد كه البته اين اهداف صرفا با اتخاذ تصميمات دقيق و هوشمند و در آمدن از روياي خوش تداوم ابدي شيوه كسب و كار تحقق خواهد يافت. 

انتخاب متدولوژي مناسب براي طراحي و اجراي سيستم اطلاعات، بايد از راه تصميم‌هاي قطعي و مسلم صورت پذيرد . در مورد سيستم‌هاي هوش تجاري، بايد به اين موارد توجه ويژه شود .

سيستم‌هاي هوش تجاري بايد به سرعت اجرا شوند ، كه اين كار بسيار سخت است زيرا چنين سيستم‌هايي براي هر شركت خاص مي‌باشند. هر چند بسته به مولفه‌هاي موثر در كاهش زمان ساخت هوش تجاري ، در هر پياده سازي، ضروريست كه يک سيستم ويژه منطبق با استلزامات ويژه شركت تعديل و تنظيم شود، براي انتخاب راه حل‌هاي مناسب درباره سيستم هوش تجاري ، الزام است كه دقت زيادي داشته باشيم .

راه حل‌هاي هوش تجاري بايد منعطف باشند. به محض وقوع تغييرات تجاري، سازمان‌ها ميبايستي سيستم‌هاي هوش تجاري را منطبق با شرايط جديد تنظيم كنند. 

سيستم هاي هوش تجاري بايد مستقل از طرح‌هاي زير بنايي سخت افزاري و نرم افزاريشان باشند . از اين رو پيشنهاد شده كه سيستمي كه مي‌خواهد تحليل‌هاي چند بعدي ارائه دهد، ميبايستي با پايگاه‌هاي مختلف همكاري كرده، با سيستم‌هاي عملياتي كه پيشتر آزموده شده و عموميت يافته‌اند، كار كند. چنين راه حل‌هايي ،اجازه سازگاري بهتر سيستم مورد بحث را با زير ساخت‌هاي فناوري اطالعات شركت خواهد داد. 

هنگام ايجاد سيستم‌هاي هوش تجاري ، ضروريست كه به اين واقعيت توجه شود كه سيستم‌هاي فناوري اطلاعات مختلفي در سازمان وجود دارد مانند: (سيستم هاي تبادلي، سيستم برنامه ريزي منابع ساخت (MRP  II )، سيستم برنامه‌ريزي منابع سازمان 

پيشنهادهاي اجراي سيستم هوش تجاري بايد قابل مقياس‌گذاري و اندازه‌گيري باشند. انعطاف‌پذيري و معماري باز اين سيستم‌ها امكان توسعه آسان آن‌ها را فراهم مي‌آورد. اين موضوع، به ويژه زماني ضرورت پيدا مي كند كه نيازهاي اطلاعاتی جديدي به وجود مي آيد يا مقدار اطلاعاتی كه بايد پردازش شود، به طور قابل ملاحظه‌اي افزايش مي‌يابد. 

سيستم هاي هوش تجاري بايد مبتني بر فناوري‌هاي نوين باشند. ضروريست كه توجه شود، راه‌حل‌هاي ارائه شده بوسيله سيستم هاي هوش تجاري توسط منابع نام آشنا در صنعت كامپيوتر فراهم شود . فقط در اين صورت است كه مي توان انتظار اعتبار و روايي فناوريهاي خريداري شده را داشت. 

سيستم‌هاي هوش تجاري ، شانس بزرگي را براي مديريت اثربخش شركت فراهم مي‌كنند هر چند كه آنها نيازمند كار سخت و زياد كاربران ، طراحان سيستمي و تحليل‌گران و اطلاعات و فرهنگ سازماني قوي است .مهارت‌هايي، از جمله: شناسايي، مدلبندي (فرايندها و ساختارهاي سازماني) و تسهيم دانش، فقط برخي فاكتورها هستند كه در توسعه منظم سيستم‌هاي هوش تجاری موثراند.